loading...
۩۞۩.شوق پرواز.۩۞۩
amirrezajafary بازدید : 46 پنجشنبه 02 آبان 1392 نظرات (0)

 

 

وقتی به خانه می آمد ، من دیگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض می كرد ، شیر برایش درست می كرد. سفره را می انداخت و جمع میكرد ، پابه پای من می نشست ، لباس ها را می شست ، پهن می كرد ، خشك می كرد وجمع می كرد .
آن قدر محبت به پای زندگی می ریخت كه همیشه به او میگفتم : درسته كه كم می آیی خانه ؛ ولی من تا محبت های تو را جمع كنم ، براییك ماه دیگر وقت دارم .
نگاهم می كرد و می گفت : تو بیش تر از این ها به گردن من حق داری .
یك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام می شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان می دادم تمام این روزها را چه طور جبران می كردم.

                                                                                     شـادی روحشــهداصــلوات

                                                   شـادی روح شــهدا صــلوات    




amirrezajafary بازدید : 61 پنجشنبه 02 آبان 1392 نظرات (0)
اي امام آشنايي و غربت!
سيب‌هاي سرخ دعا به بركت نامت به استجابت مي‌رسند و سياه‌ترين ابرها از نفس روشنت چندان بارور مي‌گردند كه دامن‌دامن مرواريد تر بر خاك خشك مي‌ريزند و درختان هزار در هزار گلوبند شكوفه بر خويش مي‌بندند.
تو بر خاك گام مي‌نهي، بهشتي‌ترين گل‌ها مي‌رويند.
شادمانه‌ترين چشمه‌ها بر مي‌جوشند.
بادها در برابر اراده‌ات نرم‌تر از حرير مي‌ايستند تا گرده‌گاه خود را به مهميزت بسپارند.
نماز باران بخوان تا زمين، شيواترين قصايد خود را بسرايد.
سرسبزتر از آسمان و زنده‌تر از آفتاب. كدام باغ اين همه شكوفه‌هاي آشنا دارد كه
غريبانگي تربت تو؟
كدام چشمه اين همه زلال سخاوت بر زبانش روان است كه شفاخانه تو؟ خورشيد چقدر به گنبد طلاي تو ماننده است.
پرندگاني كه در حريم امن تو آشيان دارند و در هواي كريمانه‌ات پرفروغ كه در شبستان‌ها و رواق‌هايت نورافشانند، چلچراغ‌هاي مزار نيستند.
آن‌ها دل‌هاي درخشان عاشقان تو نيز كه افروختن از تو آموخته‌اند.
چه تلخ مي‌ماند كام تيره‌بختاني كه شهد كلامت را نمي‌چشند و از تفرج در اين توتستان شيرين غيبي بازمي‌مانند.
توتستاني كه برگ‌هاي سرسبزش هرگز به زردي نمي‌گرايند و واژه‌واژه‌اش رنگي از جاودانگي دارد.
                 

ای آفتاب مهربانی

درود ما بر تو  ای هشتمین سپیده ، ای آفتاب مهربانی ،  ما آن سوی ذره مانده ایم ،  من آن پرنده مهاجرم که هزار سال پریده است ولی هنوز سواد گنبد تو پیدا نیست ، ای عرش ای خون هشتم نیرویی دیگر در پرم نیست که ما را هزار سال  نه ره توشه ای بر پشت بود  و نه شمشیری در دست جز حلقه ضریحت  نمی توان دید  تو را باید تقسیم کرد و آن گاه به تماشا نشست و خاکت گستره همه کائنات  و پولاد ضریحت قفسی ست که ما یارایی خودمان را در آن به دام انداخته ایم.

تو مرکز وفوری و کشت هایمان از لطف تو سبز ، تو مدار نعمتی و گنبدت تنها و آخرین آشتی ما و بخششت اعطای خداوند سبحان است . وقتی تو می بخشی دست زهره نیز بسوی سقاخانه ات دراز است.

amirrezajafary بازدید : 45 پنجشنبه 02 آبان 1392 نظرات (0)

حجت‌الاسلام محمد رضايی در نشست خبری ستاد برنامه‌ريزي مراسم يوم‌الله 13 آبان با اشاره به وقوع سه رخداد مهم در این روز، یادآور شد: در 13 آبان سال 42 تبعيد حضرت امام خمينی(ره) در پی مخالفت ايشان با لایحه كاپيتولاسيون که تبعید نقطه عطف و آغازی برای انقلاب بود، 13 آبان 57 شهادت جمع زيادی از دانش‏آموزان و دانشجويان در مقابل دانشگاه تهران در زمان اوج‏گيری انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخير لانه جاسوسی ايالات متحده توسط دانشجويان پيرو خط امام صورت گرفت.

وی تصريح كرد:‌ بعد از پيروزی انقلاب برخی تداوم حركت انقلاب اسلامی را مبتنی بر تكيه بر غرب می‌دانستند اما امام(ره) جمله‌ای فرمودند و در تاريخ به ثبت رسيد كه تسخير لانه جاسوسی توسط دانشجويان يك انقلاب بود و به تعبير امام(ره) انقلاب دوم بهتر و سنگين‌تر از انقلاب اول بود.

رئيس شورای هماهنگی تبليغات اسلامی فارس با تصريح اينكه در هر سه مناسبت به شكلی جنایت آمريكايی‌ها را می‌توان مشاهده كرد، گفت:‌ با مصوبه مجلس شورای اسلامی اين روز به نام روز ملی مبارزه با استكبار جهانی نامیده شد.

اين مقام مسئول گفت: بايد به افرادي كه بعد از مذاكرات اخير با غرب و آمريكا بيش از حد ذوق زده شده‌ و گمان كرده‌اند با يك چراغ سبز تمام مشكلات حل می‌شود، يادآوري كنيم كه مقام معظم رهبري در اين خصوص تعابيري دقيق و حساب‌شده دارند، بايد با توجه به منويات ايشان، از آرمان‌ها و مواضع نظام اسلامي مراقبت كرد.

حجت‌الاسلام رضايی با بيان اينكه مقام معظم رهبری در ساخت واژه و کاربرد ادبیات بی‌نظیر هستند، گفت:‌ بحث نرمش شجاعانه و قهرمانانه سابقه عظيم تاريخی دارد و به ماجرای صلح امام حسن(ع) بر‌می‌گردد که ایشان قهرمانانه صبر می‌کنند و شجاعانه نرمش نشان می‌دهند.

وی افزود: کاربرد اصطلاح نرمش قهرمانانه در فرمايش مقام معظم رهبری، سابقه‌ای 40 ساله دارد و به زمانی بازمی‌گردد كه معظم‌له كتابی را در مورد امام حسن(ع) از زبان عربی ترجمه كردند و در اين كتاب بحث صبر قهرمانانه و نرمش شجاعانه را بيان كردند.

حجت‌الاسلام رضايی خاطرنشان كرد: همانطور که بايد توجه كنيم که صبر امام حسين(ع) كمتر از صبر امام حسن(ع) نبود و شجاعت امام حسن(ع) نيز كمتر از شجاعت امام حسين(ع) نبود، در بحث مذاکرات نيز بايد اقتضای زمان را در نظر گرفت.

ضرورت حفظ منافع مردم در مذاكرات

رئيس مركز امور رسيدگی به مساجد فارس بر ضرورت حفظ منافع ملت در مذاكرات تأكيد كرد و گفت:‌ همان‌طور كه مقام معظم رهبری فرمودند از ديپلماسی دولت حمايت می‌كنند، ما نيز حمايت می‌كنيم اما ایشان فرمودند به آمریکایی‌ها خوشبین نیستیم.

حجت‌الاسلام رضايی عنوان كرد: برخی افراد افراط می‌كنند اما نبايد تعرضی نسبت به موضع دولت داشته باشيم زيرا دولت، دولتی است كه قانونی سر كار آمده و در بحث ديپلماسی نيز مقام معظم رهبری تذكر داده‌اند.

این مقام مسئول ادامه داد: در طول ساليان پس از پيروزی انقلاب اسلامی تجربه نشان داده كه هر زمان در مواضع خود نرمش شجاعانه انجام داده‌ايم، دشمنان به‌اصطلاح شير شده‌اند و از موضع قدرت برخورد كرده‌اند؛ لذا امسال در برگزاری برنامه‌های روز 13 آبان هيچ گونه تفاوتی نسبت به سال‌های قبل نداريم مگر اينكه آنان، منافع و خواسته‌های مشروع و قانونی ملت ایران را در مذاكرات اخير كه طی دو روز آينده صورت می‌گيرد تأمين كنند و به آن احترام بگذارند.

وی در پاسخ به سوال خبرنگار شیرازه تأكيد كرد: شعار «مرگ بر آمريكا» به عنوان شعار اصلی روز 13 آبان مطرح است و تا زمانی كه آمريكايی‌ها حسن نيت خود را ثابت نكنند اين بحث پابرجاست و هیچ ابایی نداریم که شعار مرگ بر آمریکا بر روی سایت‌ها برود. اگر در روزهاي آتي آن‌ها سرعقل آمدند و به سمتي حركت كردند كه منافع ملت ايران تامين شد و به دنبال بازی صرفا یک طرف برد نبودند، در مواضع خود تغيير ايجاد خواهيم كرد.

رئيس شورای هماهنگی تبليغات اسلامی فارس در پاسخ به سوال خبرنگار شیرازه درخصوص تفاوت راهپیمایی امسال با سال‌های گذشته بیان کرد: با توجه به اینکه نرمش قهرمانانه نشان داده شد اما طرف مقابل از این فرصت استفاده نکرد؛ دشمنی آن‌ها بهتر از قبل برای مردم روشن شده است لذا در راهپیمایی 13 آبان امسال بر شعار مرگ بر آمریکا تاکید بیشتری خواهد شد.

حجت‌الاسلام رضايی ابراز كرد:‌ بحث ديگری كه بايد امسال لحاظ شود؛ بحث دشمن‌شناسی برای جوانان و نوجوانان است و امروز نياز دارد كه بيش از گذشته به آن پرداخته شود.

وی ادامه داد: امروز نياز به بازخوانی و بازبينی موضع آمريكايی ‌را در برابر انقلاب داريم لذا تبيين چرايی مرگ بر آمريكا بسيار ضروری به نظر می‌رسد كه آموزش و پرورش به اين بحث بايد به صورت ويژه توجه كند و در قالب برپایی نمایشگاه، برگزاری مسابقه و غیره به آن بپردازد.

لزوم تببین مقابله جدی دشمنان با نظام

حجت‌الاسلام رضايی بر تحلیل محتوایی بیانات مقام معظم رهبری قبل و بعد از سفر نیویورک تاکید کرد و بیان داشت: تنها یک سخنرانی و یا یک تحلیل از صدا و سیما کافی نیست بلکه باید رفتاری که آمریکایی ها در مقابل دیپلماسی ایران داشته اند و مقابله جدی آن‌ها با نظام و همچنین چرایی شعار مرگ بر آمریکا باید برای مردم به ویژه جوانان تبیین شود.

وی با تأكيد بر اينكه مراسم بزرگداشت روز 13 آبان به صورت صنفی و قشری برگزار نشود، گفت: آموزش و پرورش نيز جهت حضور دانش‌آموزان در راهپيمايی هم در بحث كيفيت و هم در بحث كميت تلاش كند.

amirrezajafary بازدید : 38 پنجشنبه 02 آبان 1392 نظرات (0)

سازمان بسیج دانش آموزی تجلّی بخش صفای میلیون‌ها دانش آموز بسیجی است که هر روز در بسیج، در باغ وسیع محبتشان را می‌گشایند و شاخه گلهای مهربانی تقدیم یکدیگر می کنند.
این سازمان همراه همیشگی صحنه های هم پیمائی دانش آموزان بسیجی با شهدا و جلوه های حضور و شعور آنان در عرصه هایی است که اراده هایشان غنچه غنچه می‌شکفد و شبنم شبنم جویبار معرفتشان در سبزه زار ایران اسلامی جریان می یابد و لبخندهای زلالشان زمزمه های امید بخش دوام و طراوت برگ و شکوفه های درخت انقلاب را در گوش هوش هر بیننده ای جاری می سازد.

تاریخچه ی اجمالی تشکیل بسیج دانش آموزی
شکل گیری بسیج و حضور دانش آموزان در عرصه های مختلف فعالیتی آن جلوه های اولیه ی تشکیل بسیج دانش آموزی بوده است. پیش بینی قسمتی بنام بسیج دانش‌‌آموزی در واحد بسیج مستضعفین که در سازمان قبلی سپاه تعبیه شده بود اوّلین پایه‌های سازمانی حضور بسیج دانش آموزی را در مجموعه ی بسیج و سپاه نشان می‌دهد.
توافقنامه‌ی فرمانده ی نیروی مقاومت و وزیر آموزش و پرورش در سال 71 اوّلین سند رسمی و در سطح ملّی است که ارتباط سازمانی بسیج دانش آموزی با نظام آموزش و پرورش را تعریف می کند و شکل می بخشد.
قانون تشکیل و توسعه‌ی بسیج دانش آموزی که در مجلس پنجم در سال 75 به تصویب رسید بالاترین سندی است که در سطح قانون، بسیج دانش آموزی را تعریف می‌کند و وظایفی را بر عهده ی نیروی مقاومت بسیج و وزارت آموزش و پرورش قرار می‌دهد که آیین نامه ی اجرایی این قانون را دولت نهم در سال 86 به تصویب رساند.

جایگاه بسیج دانش آموزی در چشم انداز بیست ساله

بسیج دانش آموزی نیروی مقاومت در چشم انداز بیست ساله دارای چنین ویژگی‌هایی است:
1
ـ برخوردار از دانش آموزان داوطلب با انگیزه و امیدوار، آگاه و هوشیار، دیندار و پایبند به ارزشهای اسلامی و انقلابی، ولایتمدار و مسئولیت پذیر، عدالت خواه و آرمانگرا، شجاع و فداکار، پرتحرک و با نشاط، آموزش دیده و سازمان یافته، آشنا به فناوری ارتباطات، بهره مند از مهارتهای زندگی، با انضباط و الگو برای گروه همسالان.
2
ـ برخوردار از سازمانی قانونمند، منسجم، منعطف، کارآمد، پویا، دانش آموز محور، اثربخش، گسترش یافته در کلیه ی سطوح و واحدهای آموزشی سراسر کشور.
3
ـ برخوردار از قابلیتها و ظرفیتهای مناسب برای حضور فعال و اثربخش در عرصه‌های فرهنگی، دفاعی، امنیتی، علمی، آموزشی، سیاسی، اجتماعی، سازندگی، امدادی و ورزشی.

رسالت بسیج دانش آموزی

این سازمان که با 31 رده ی استانی و 708 حوزه ی مقاومت در بیش از 54 هزار مدرسه راهنمایی، متوسطه و پیش دانشگاهی سراسر کشور گسترش یافته است و تاکنون جمعیتی بالغ بر چهار میلیون و سیصد هزار دانش آموز به آن پیوسته اند رسالتهایی را بر عهده دارند که از آن میان میتوان به موارد زیر اشاره نمود.

الف: تشکیل بخشی از ارتش 20 میلیونی و مشارکت در دفاع همه جانبه از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن
ب: تقویت روحیه ی همیاری و مسئولیت پذیری و صیانت از هویت دینی و ملی
پ: ارتقا و تعمیق بینش و معرفت دینی و بصیرت سیاسی اعضاء
ت: کمک به نظام آموزشی کشور با ارتقای بنیه ی علمی دانش آموزان بسیجی
ث: کمک مؤثر به افزایش کارآمدی نظام تربیتی کشور.
ج: اهتمام به تربیت دانش آموزان بسیجی منطبق بر الگوهای علوی و فاطمی و معرفی آنان به منظور هدایت جامعه ی دانش آموزی کشور در راستای اهداف عالیه ی نظام.
چ: هدایت و بکارگیری توان و قابلیتهای دانش آموزان در عرصه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، سازندگی و امدادی برای نیل به حضور فعال و تعیین کننده ی دانش آموزان در حفظ، توسعه و تعمیق انقلاب اسلامی و گسترش و نهادینه سازی فرهنگ و تفکر بسیجی در بین دانش آموزان کشور

رویکردها و خلاصه ای از اهّم برنامه ها و فعالیتهای سازمان بسیج دانش آموزی

 
سازمان بسیج دانش آموزی با توجه به گستردگی حوزه ی فعالیتی و تنوع بسیار زیاد در نیازهای مخاطبین جهت رشد و تعالی دانش آموزان عزیز این مرز و بوم در زمینه های مختلف با برنامه ریزی متنوع، جذاب و ابداعی سعی در ایجاد نشاط و بالندگی ایشان دارد.

الف: ارتقای معرفت دینی و اخلاقی اعضاء

1
ـ طرح های ولایت استانی، نخبگان و معرفت که 2 طرح اول در قالب دوره های 7 روزه به شکل اردو برای مدیران شورای واحدهای مقاومت پیشگامان در سطح منطقه و نیز دانش آموزان نخبه ی بسیجی (قرآنی، علمی، فرهنگی، هنری و ورزشی) بصورت مرکز توسط سازمان و طرح آخر که در قالب 4 عنوان کتاب مخصوص دانش آموزان در حوزه‌های مقاومت بسیج برگزار می گردد.

2
ـ کانون دانش آموختگان طرح ولایت که به منظور تکمیل و استمرار آموزشهای حضوری شرکت کنندگان در طرح ولایت ایجاد گردیده است.

3
ـ مسابقات قرآن و عترت که در سطح واحدها، حوزه ها و مناطق مقاومت و در رشته‌های حفظ، قرائت و درک مقاهیم قرآن و نهج البلاغه برگزار می گردد و مرحله‌ی کشوری این مسابقات تحت عنوان جشنواره ی قرآن و عترت در دو گروه مجزای خواهران و برادران با انتخاب 3 نفر برتر در هر رشته به کار خود خاتمه میدهند.

4
ـ عمره ی دانش آموزان که بسیار مورد علاقه و استقبال دانش آموزان واقع گردیده است. در این برنامه زائرین بعد از طی دوره ی آموزشی بهمراه مربی های با تجربه راهی سرزمین وحی می گردند.

5
ـ مسابقه ی فرهنگی گلباران و ترنم باران که در قالب ده کارت حاوی عکسها و مناظر زیبا و جملاتی از حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری همه ساله برای دانش‌آموزان راهنمایی و دبیرستانی برگزار می گردد و ارتباط خوب و سازنده ای را با علاقمندان برقرار نموده است.

ب: تقویت بنیه ی علمی، تحصیلی و پرورش استعدادها و توجه به نخبگان

از آنجا که مأموریت اصلی دانش آموزان تحصیل علم و دانش میباشد سازمان بسیج دانش آموزی از بدو تشکیل همواره به این مقوله عنایت خاص داشته است:

1
ـ اینک در قالب 300 پایگاه علمی که بنابر توافق با وزارت آموزش و پرورش در سراسر کشور راه اندازی گردیده کلاسهای تقویتی، آمادگی برای کنکور، جلسات مشاوره و راهنمایی، بازدیدهای علمی و تشکیل انجمنهای علمی دائر است و موضوع جنبش نرم‌افزاری در حال تحول و دگرگونی پیش می رود.

2
ـ جشنواره های علمی دانش آموزان ممتاز، مبتکر و مخترع بسیجی

در مرحله ی اول این جشنواره دانش آموزان ممتاز، مبتکر و مخترع بسیجی در مدارس شناسایی و به حوزه ها معرفی و از بین آنها بر اساس ملاکهای معتبر، حائزین امتیازهای بالاتر به سطح استانی راه می یابند که بطریق مشابه برترینهای استانی به جشنواره های کشوری راه می یابند که در آن نمایشگاهی از آثار و اختراعات آنان برپا می گردد و با معرفی به سازمان تحقیقات و مطالعات بسیج مورد حمایت مالی نیز قرار می گیرند.

3
ـ برگزاری المپیادهای علمی

به منظور ایجاد زمینه ی رشد و ارتقای دانش آموزان مستعد بسیجی با همکاری مؤسسه‌ی خدمات علمی، آموزشی رزمندگان اسلام آزمونهای مربوطه در رشته های ریاضی، فیزیک، زیست شناسی، شیمی، کامپیوتر، نجوم و ادبیات انجام می گیرد که با تشکیل اردوهای علمی ـ آموزشی و بکارگیری مجرب ترین اساتید و حائزین رتبه های برتر المپیادها برای موفقیت در المپیادهای کشوری و جهانی آماده می شوند.

4
ـ برگزاری کنکورهای چند مرحله ای آزمایشی در رشته های نظری در هفت مرحله و 4 رشته و فنی ـ حرفه ای در سه مرحله و 17 رشته ی مختلف بمنظور آماده ساختن دانش آموزان با فضا و شرایط کنکور سراسری و راهیابی آسانتر به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی.

ضمناً بمنظور ارائه ی مشاوره ی تحصیلی و ایجاد آرامش روحی پیک مشاوره در چند شماره ی متوالی راهنمایی های لازم را جهت انتخاب رشته ی کنکور سراسری و دانشگاه آزاد به دانش آموزان ارائه می نماید.

گفتنی آنکه برای ایجاد شرایط مناسب بمنظور ارتقای منزلت دانش آموزان نخبه و سهولت و تسریع در ارائه ی تسهیلات لازم به ایشان به بهره گیری از نرم افزار خاصی از اطلاعات دانش آموزان نخبه، جمع آوری و در سیستم مرکزی نگهداری می گردد.

پ: ارتقای بصیرت سیاسی، اجتماعی

سازمان بسیج دانش آموزی با تأسی به رهنمودهای مقام معظم رهبری (مدظله العالی) مبنی بر حضور در صحنه های سیاسی انقلاب و داشتن بینش سیاسی آحاد جامعه بویژه قشر جوان و نوجوان در هنگامه ی انتخابات مختلف جشن تکلیفی را برای رأی اولیها برگزار نموده با ارائه‌ی بروشورها، جزوات، سوگند نامه و دیگر اقلام تبلیغی ـ توجیهی نسبت به آگاه سازی برای حضور پرشور و نشاط دانش آموزان حائز شرایط رأی دادن، خصوصاً اعضای شورای واحدهای مقاومت مدارس، نشستهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی با دعوت از سخنرانان مجرب، خوش ذوق، مطلع و آشنا با روحیات و نیازمندیهای سیاسی ـ اجتماعی جوانان را برگزار می نماید.

ت: توسعه و تقویت فعالیتهای فرهنگی ـ هنری

1
ـ یکی از برنامه‌هایی که بمنظور توسعه و ترویج فرهنگ و تفکر بسیجی مورد توجه مسئولین سازمان است. استفاده از ابزار هنر و شعر در قالب اجرای سرودهای حماسی ـ مذهبی و دینی توسط دانش‌آموزان می باشد لذا با تشکیل گروه‌های سرود در واحدهای مقاومت و برگزاری جشنواره‌های حوزه‌ای و استانی نهایتاً منتخبین در مقاطع پویندگان (راهنمایی) و پیشگامان (متوسطه) در دو گروه مجزای خواهران و برادران به مرحله ی کشوری راه می یابند.

2
ـ در اردوهای یک روزه ی فرهنگی، تربیتی و هیأت‌های مذهبی با عناوین حضرت علی اکبر و زینب علیهم السلام دانش‌آموزان با اجرای برنامه‌های متنوع فرهنگی ـ تربیتی ـ مذهبی روحیه‌ی همیاری و دینی خود را تقویت نموده با مسائل روز و مباحث اخلاقی آشنا می‌شوند.

3
ـ مسابقات تهیه ی نشریه ی دیواری و آثار فرهنگی ـ هنری ـ ادبی و پژوهشی مختلف که به مناسبتهای ملی ـ مذهبی در بدیع ترین اشکال طراحی و اجراء می گردند، قشر وسیعی از دانش آموزان را جذب خود می نمایند و روحیه ی انجام کارهای گروهی و مشارکتی را در آنها استحکام می بخشند.

ث: حفظ و ترویج ارزشهای دفاع مقدس، روحیه ی ایثار و شهادت طلبی

از آنجا که یکی از خطیرترین مأموریتها و اهداف سازمان بسیج دانش آموزی زنده نگهداشتن یاد و خاطره ی رشادت مردی های رزمندگان اسلام و تجلیل از ایثارگران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است این سازمان با برگزاری برنامه های متنوع از جمله یادواره ی شهید فهمیده و 36 هزار شهید دانش آموز در تهران، استانها و حوزه ها (شهرستانها)، اردوهای راهیان نور برای دانش آموزان و نخبگان بسیجی، سرگذشت پژوهی شهدای دانش آموز، تألیف مجموعه ی کتابهای داستانی آسمانی ها و اجرای طرح رهروان شهید فهمیده که با حضور دانش آموزان 13 ساله ی پسر برگزار می گردد سعی کرده است این مهم را انجام و دین خود را نسبت به انقلاب اسلامی و شهدای دفاع مقدس ادا نماید؛ ضمن آنکه برگزاری صبحگاههای سراسری واحدها و مشترک حوزه ها هر یک بهانه ای جهت یادآوری نام مقدس شهدا و اجرای برنامه های معنوی می باشد.

ج: آمادگی دفاعی و تقویت روحیه سلحشوری

در کنار سایر فعالیتها و عرصه هایی که سازمان بسیج دانش آموزی به آنها توجه داشته و برای تحقق و دستیابی به آنها برنامه ریزی و سرمایه گذاری می کند ایجاد آمادگی دفاعی و تقویت روحیه ی سلحشوری با آموزش مقدماتی بسیج، اردوهای آمادگی دفاعی و اردوهای رزمی ـ فرهنگی پیشگامان محقق میگردد که قسم سوم از جذابیت خاصی برخوردار است و با استقبال زائد الوصف دانش آموزان مواجه است.

چ: ورزش، تندرستی و آمادگی جسمانی

با عنایت به اهمیت سلامت و این که همواره پیشگیری کم هزینه تر و بهتر از درمان است سازمان بسیج دانش آموزی به سلامت و صحت بدن جوانان و نوجوانان برومند ایران اسلامی توجه ویژه داشته و با طراحی و اجرای مسابقات قهرمانی ـ ورزشی از مدرسه تا مرکز در 6 رشته فوتسال، والیبال، بستکتبال، کشتی، تکواندو و پینک پنگ برای برادران و سه رشته والیبال، بسکتبال و پینک پنگ برای خواهران ـ مسابقات دوی رهروان شهدا، کوهپیمایی، دو همگانی و مسابقات دوچرخه سواری پویندگان و پیشگامان (که البته خواهران بسیجی فقط در برنامه ی کوهپیمائی می‌توانند شرکت نمایند) موفق به ایجاد روحیه ی نشاط و سلامتی در دانش آموزان شده است.

ج: ارتقای دانش و مهارتهای مدیریتی و سازمانی

با توجه به اینکه دانش آموزان عزیز، آینده سازان کشور عزیزمان هستند و از اوان نوجوانی باید تحت نظامی جامع، آموزش و تربیتهای لازم را برای قبول مسئولیتهای بزرگ در خانواده و جامعه بعهده بگیرند، نظام جامع آموزشی ـ تربیتی بسیج دانش‌آموزی در ابعاد عقیدتی، اخلاق، فرهنگ و هنر، اجتماعی، سیاسی، علمی، سازمانی، مهارتهای زندگی، آمادگی دفاعی و احکام علمی اسلام و ... تهیه و تدوین گردیده است.

در این طرح میزان سهمیه و درصد فعالیتهای نظری و شناختی عاطفی، مهارتی و رفتاری برای هر پایه ی تحصیلی تعیین میگردد و نوع فعالیت درسه حیطه ی آموزشی، شناختی ـ عاطفی، مهارتی و رفتاری، گروه بندی و مشخص میگردد.

یکی از شیوه های آشنا نمودن دانش آموزان جهت رفع مشکلات و حل مسائل اجتماعی تقویت روحیه ی مشارکت و همفکری با سایرین می باشد که این امر را سازمان بسیج دانش آموزی در قالب شورای اندیشه یاران در سطح سه رده ی حوزه‌ای، منطقه ای و سازمانی طراحی و اجراء نموده است.

 
آموزشهای عرض توجیهی نمونه دیگری از اقدامات این سازمان جهت ارتقای دانش و مهارت مدیریتی فرماندهان واعضای شورای واحدها و حوزه های مقامت می باشد که شرکت کنندگان در کلاسهای توجیهی ـ آموزشی با آخرین سیاستها، طرح ها و برنامه ها، نظامات ، روشها و شیوه های نوین اجرایی آشنا می گردند.

خ: نشر، تبلیغ و توسعه ی عرصه های اطلاع رسانی

با عنایت به نقش آثار مکتوب در ارتقاء و تعمیق بینش و دانش انقلابی ـ اسلامی دانش‌آموزان بسیجی و نیز نیاز به اطلاع رسانی سازمانی و انعکاس اخبار فعالیتها و دسترسی آسان و سریع علاقمندان به آنها سازمان بسیج دانش آموزی با چاپ و توزیع نشریات دیواری پویندگان و پیشگامان، ماهنامه ی پیشگامان و گاهنامه ی پویندگان، برگزاری جشنواره ی نشریات، دائر نمودن پایگاه اطلاع رسانی به نشانی www.ibs.ir، برنامه ی رادیویی مدرسه‌ی عشق، تجهیز هسته ی خبرنگاران بسیج و تهیه ی نرم افزار آشنایی با بسیج دانش آموزی توانسته است قدمهای خوب و قابل قبولی را در توسعه ی عرصه ی اطلاع رسانی بردارد که البته با توجه به پراکندگی بسیار واحدهای دانش آموزی در سطح کشور و کمبود امکانات راه طولانی در پیش دارد.

د: غنی سازی اوقات فراغت با توسعه ی عرصه های سازندگی

با توجه به اینکه بسیج دانش آموزی گسترده ترین و بزرگترین تشکل و قشر بسیجی است که اعضای آن را دانش آموزانی پرشور و هیجان و با علاقه ای بالا برای انجام کارهای گروهی، تشکیل می‌دهد و در راستای اجرای فرامین مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) و به منظور هدایت شور و نشاط و هیجانات جوانان و نوجوانان به سوی فعالیتها و اقدامات مثبت و سازنده برای ارتقای مهارتهای زندگی آنان با همکاری وزارت آموزش و پرورش، جهاد سازندگی بهداشت درمان و آموزشی پزشکی، عرصه های مرمت و زیباسازی مد

ارس، باغداری، آبخیزداری، طرح واکسیناسیون و ... پیش بینی و زمینه ی حضور سازمان یافته ی دانش آموزان فراهم گردیده است.

آخرین نکته آنکه با همکاری وزارت آموزش و پرورش و با استفاده از امکانات مدارس ‌ ‌ واجد شرایط پایگاههای طرح میثاق با مدیریت حوزه‌های مقاومت بسیج دانش آموزی در خلال تابستان در سراسر کشور راه اندازی شده و با ارائه‌ی برنامه های متنوع و جذاب فرهنگی، هنری، مهارتی، آموزشی و ورزشی موجبات جذب دانش آموزان و غنی سازی اوقات فراغت آنان در تابستان فراهم می‌گردد

 

amirrezajafary بازدید : 38 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
شهدای هسته ای

شهید پرویز منشادی در سال ۱۳۵۷ ، شهید سید علی موسوی ، شهید رمضان رستمی ، شهید پرویز احمدی ، شهید عنایت الله امینی ، شهید علی اصغر حسین زاده احمدی ، شهید محمد علی مهدوی ، شهید سید احمد طیب زاده دزفولی ، شهید محمود علیمحمدی، شهید مجید شهریاری، شهید داریوش رضایی نژاد، شهید مصطفی احمدی روشن

amirrezajafary بازدید : 49 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

«من در نطنز، با شب بیداری، با کار مضاعف، با دوری از زن و بچه، با غنی سازی، با پیشرفت در انرژی هسته ای، با یو سی اف، با فلان فرمول شیمیایی و با نماز شب کنار لوله های آزمایشگاهی، مشغول مبارزه دیگری با فتنه هستم».

این جمله از آن شهید مصطفی احمدی روشن است، همان سال هشتاد و اشک. همان سال رویایی...

 

مصطفی احمدی روشن در 17 شهریور 1358 چشم به جهان گشود. در سال 1377 وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و در سال 1381 موفق به دریافت مدرک کارشناسی در رشته مهندسی شیمی گردید ... وی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بود. شهید احمدی روشن عضو هیئت مدیره یکی از شرکت‌های تامین کالای نیروگاه هسته ای نطنز اصفهان بود که در زمینه تهیه و خرید تجهیزات هسته ای فعالیت داشت. این شهید بزرگوار در هنگام شهادت معاون بازرگانی سایت نطنز بوده است. شهادت آرزوی شهید احمدی روشن بود، او از شهادت نمی‌ترسید و امروز به آرزویش رسید. شهید احمدی همیشه می‌گفت دعا کنید تا من شهید شوم و اگر شهید شدید دست من را هم بگیرید.

شهید احمدی دارای روحیه بسیجی و جهادی بود. وی اهل نماز اول وقت بود. ایشان دارای پشتکار بالا، پرتوان، پرتلاش، پرانرژی و توانمند در عرصه اجرایی و علمی بود. شهید احمدی روشن صبح چهار شنبه 21 دی ماه 90 بر اثر انفجار یک بمب مغناطیسی در خودروی خود در میدان کتابی ابتدای خیابان گل نبی تهران بدست عوامل موساد به شهادت رسید. از شهید احمدی روشن یک فرزند به نام «علی» به یادگار مانده است.

amirrezajafary بازدید : 56 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

شهید عوضپور در یک خانواده ی مذهبی واقع در خیابان انقلاب بدنیا آمد. پدرش در یک مغازه کوچک که مالکیت آن از آن خودش بود کار می کرد ، عمده ی کار مادرش بافتن فرش بود. غالباً‌در بین بچه های همسایه شوخی و مزاح می کرد و فصل تابستان را همراه با دوستانش به تفریح در باغ های فراشبند می گذراند و ورزش را دوست داشت. ایشان در عملیات والفجر 1 در منطقه ی فکه محور شرهانی به شهادت رسیدند.

برگزیده ای از فعالیت های مذهبی ، علمی، هنری، و ورزشی شهید
او همواره در مراسم دعای کمیل مسجد جامع اعظم و نماز جماعت مسجد شرکت می کرد. در کلاس های قرآن که توسط طلاب در مسجد برگزار می شد شرکت می نمود. بیشتر اوقات برای دوستان و همکلاسی ها لطیفه می گفت.

فرازی از وصیت نامه شهید
بر تابوتم یک جلد قران بگذارید تا مردم بدانند که هدف من فقط خدا بوده است و قرآن . برای من تبلیغ نکنید ، از شهادت من فقط برای اسلام تبلیغ کنید. کسانی که کوچکترین اختلافی با ولایت فقیه دارند در تشیع جنازه من شرکت نکنند.

تاریخ تولد:1345/06/17

تاریخ شهادت:1362/01/22

محل شهادت:شرهانی - والفجر 1

amirrezajafary بازدید : 91 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

مشخصات:

نام : جلالي طحان / مهدي
نام پدر : غلامرضا
تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۱/۲۹
محل تولد : زواره
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۲۰
محل شهادت : شلمچه-عمليات بيت المقدس

گلزار : شهدای زواره
در سن 18 سالگي ،دانش آموز دبيرستان شهيد بهشتي زواره.

قسمتي از وصيت نامه شهيد :


خدايا شاهد باش هنگاميكه از خانه بيرون آمدم و در جبهه لباس رزم به تن نمودم تنها و تنها هدف من به خاطر ياري دين تو و حسين زمان خميني بت شكن است.

برادر و خواهر عزيز . چيزي كه به انسان ارزش مي بخشد و ارزش مي دهد در تمام حالات عقيده و هدف اوست و عقيده و هدف ما اسلام است و بزرگترين ارزشها شهادت در راه خداست كه عجب سعادت بزرگي است.

برادران و خواهران . امام و روحانيت و مسئولين جمهوري اسلامي را ياري كنيد و قرآن زياد بخوانيد چون قرآن قلب انسان را صاف و پاك مي كند و همين قرآن است كه مردم را به اين ايثار و شهادت و شهامت دعوت مي كند.

amirrezajafary بازدید : 42 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)



خدایا بارلها خودت شاهدی که من هیچ نوع مقصدی جز دفاع از قانون اسلامی خودت ندارم و این راهی که من انتخاب کرده ام راهی است که امام حسین (ع) این راه را پیموده و علی اکبر پیموده، عباس دلاور پیموده، کلیه شهیدان از صدر اسلام گرفته تا اکنون پیموده اند پس خون من از خون بقیه شهدا که بهتر نیست لذا از درگاه ایزد منان تقاضای شهادت در راه ستایش تو را دارم./ من زندگی زیر بار ظلم را قبول نخواهم کرد و مرگ سرخ را بر این زندگی ترجیح می دهم. / به من الهام شده که به آرزوی دیرینه ام، شهادت، خواهم رسید اما افسوس می خورم که ۱۸ سال از عمرم می گذرد و هنوز اندر خم یک کوچه ام.
گزیده ای از وصیت نامه شهید محمود ناظری

amirrezajafary بازدید : 50 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

نوجوان ۱۲-۱۳ ساله ای بود ٬ اومده بود ستاد اعزام

می گفت : اسم منو برای جبهه بنویسید

جواب داد : سنت کمه

با نا امیدی برگشت

روز بعد اومد

گفت : اسم منو بنویسید

ميگه : تو که می خوای بری جبهه آیا مادرت راضی هست؟

دوباره برمي گرده

برای بار سوم اومد ٬ این بار با یه ساک ٬ سلام کرد

جواب داد ٬ آخه تو خیلی کم سن و سال هستی . مادرت راضی نمیشه

در ساک رو باز كرد ٬ پارچه سفید رو از توش در آورد

            : این کفن منه ٬ مادرم برام گذاشته

amirrezajafary بازدید : 46 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

 
 اولين سالي بود که محرم را در اسارت مي‌گذراندم (سال 1362) روزهاي سختي بر من مي‌گذشت. به يادم مي‌آمد که سالهاي گذشته، در ايام محرم تمامي ايران سياهپوش مي‌شد. با رؤيت هلال ماه محرم، لباس سياه به تن مي‌کرديم و با بچه‌هاي محل، مشغول سياهپوش کردن تکايا و مساجد مي‌شديم. زنجيرهاي خود را آماده مي‌کرديم و پرچمهاي عزا را برافراشته مي‌ساختيم. و با دسته‌ي سينه‌زني محل خود،‌ به خيابانها مي‌آمديم. از هر طرف صداي بلندگوها و نداي حسين، حسين به گوش مي‌رسيد. در روزها و شب‌هاي عاشورا، غذاي نذري بين مردم توزيع مي‌کرديم. و خلاصه شور و حالي داشتيم. آن سال از همه سالهاي عمرم به کربلا نزديکتر بودم اما از پوشيدن لباس سياه خبري نبود. از سينه‌زني و زنجيرزني اثري نبود. از حسين، حسين گفتن و توزيع غذاي نذري محروم بودم. حال و روزم مثل آدم تشنه‌اي بود که از شدت عطش، در حال هلاک است و در نزديکي او آب زلالي در جريان مي‌باشد ولي اجازه سيراب شدن ندارد.
اين لحظات براي اسرايي که از عاشقان اباعبدالله‌الحسين (ع) بودند از سخت‌ترين روزها و ماههاي اسارت بود.
شب اول محرم، اسراء در داخل آسايشگاه، بعد از فريضه نماز مغرب و عشاء، اقدام به عزاداري کردند و عراقي‌ها که ظاهراً آماده‌ي چنين لحظه‌اي بودند، با بدنهاي برهنه و در حالت مستي، با چوب و کابل و فرياد به داخل محوطه‌ي اردوگاه ريختند و با سرعت خودشان را به آسايشگاه ما (آسايشگاه پنج موصل يک) رساندند. و ضمن فراخواندن ارشد آسايشگاه، دستور دادند که همه به ستون پنج، در داخل آسايشگاه جمع شويم. و بعد از باز کردن قفل درب آهني، به داخل آسايشگاه حمله‌ور شدند، و آنچنان اسرای مظلوم و عزدار اباعبدالله‌ را زير مشت و لگد و کابل قرار دادند، که اگر عنايت خود حضرت نبود، قطعاً چند نفري به شهادت مي‌رسيدند، بعد هم تهديد کردند، که اگر يک بار ديگر عزاداري کنيد جيره آب و غذا را قطع مي‌کنيم. اين جمله آنها همه ما را به ياد اصحاب امام حسين (ع) انداخت. که به دست پدران همين افراد در صحراي کربلا، با لب تشنه به شهادت رسيدند. روز بعد بچه‌ها با همديگر صحبت کردند مثل اين بود که نمي‌خواستيم باور کنيم، که نبايد براي سيد و سالار شهيدان عزاداري نمائيم. بدون برنامه، از قبل طراحي شده، همه اردوگاه تصميم گرفتند که براي شب دوم، تمامي آسايشگاهها بعد از فريضه نماز مغرب و عشاء عزاداري کنند. تا هم عراقي‌ها نتوانند به يک آسايشگاه فشار بياورند و هم در غم شهادت اصحاب امام حسين (ع) عزداري کرده باشيم. بعد از نماز، آسايشگاهها يکي پس از ديگري با ناله و زاري، در مظلوميت هرچه تمامتر، پسر فاطمه را فرياد کردند و اين حرکت همه جانبه باعث وحشت سربازان شد.
فرمانده اردوگاه با تمامي سربازان وارد محوطه شد و با سوت و فرياد اسرا را به سکوت امر داد. اما موفق به آرام کردن آنها نشد آنها مثل شب گذشته، به دو تا از آسايشگاهها حمله کردند، ولي نه تنها تأثير مثبتي نگذاشت، بلکه باعث تحريک ساير اسراء شد و بالاخره بعد از نيم ساعت گريه و روضه‌خواني، مراسم به پايان رسيد.
فردا صبح ارشدهاي همه آسايشگاهها را جمع کردند. فرمانده عراقي به آنها گفته بود، اصلاً چرا شما براي حسين گريه مي‌کنيد؟! به شما چه ربطي دارد؟
حسين عرب بود، و ما نيز عرب هستيم. خودمان او را کشته‌ايم، و اگر بخواهيم براي او گريه مي‌کنيم و اگر هم نخواهيم گريه نمي‌کنيم!! در نهايت بعد از صحبتها و توضيحات مسئولين آسايشگاهها، عراقي‌ها پذيرفتند که هر شب فقط به مدت يک ربع ساعت، آن هم بسيار آهسته و بدون سينه‌زني عزاداري کنيم و اين خود براي ما يک قدم موفقيت‌آميز بود. اين وضعيت ادامه داشت، تا روز عاشورا صبح اردوگاه چهره‌ي ديگري داشت، هيچ کس مثل روزهاي گذشته براي خوردن صبحانه، علاقه نشان نمي‌داد. تمامي چشمان پر از اشک بود، به واقع همين مظلوميت عاشقان امام حسين (ع) خودش روضه بود، بلندگوهاي اردوگاه، بر خلاف روزهاي گذشته، شروع به پخش مقتل کرد. بچه‌ها بي‌اختيار به سمت بلندگوهاي اردوگاه کشيده شدند. اکثراً عربي بلد نبودند، ولي سوز مقتل اشکها را روان مي‌کرد. عراقيها‌ ترسيدند. بلندگو را قطع کردند و بچه ها به سمت داخل آسايشگاه براي عزاداري حرکت کردند. تمامي سربازان در حالت آماده‌باش به داخل اردوگاه آمدند در کنار هر آسايشگاه، يک سرباز قرار گرفت. اسراء که ديدند نمي‌توانند عزاداري کنند، در دو گوشه آسايشگاه، به صورت گروههاي 10 تا 20 نفره جمع شدند. سرباز وقتي که از سمت راست آسايشگاه به سمت چپ حرکت مي‌کرد، گروه سمت راست،‌ به آهستگي به سينه مي‌زدند، و حسين، حسين مي‌کردند و وقتي از سمت چپ، به سمت راست مي‌‌آمد، گروه دوم همين حرکت را تکرار مي‌کردند در نهايت نگهبان متوجه شد، و به داخل آسايشگاه آمد، و در گوشه‌اي نشست و براي عزاداري جائي باقي نگذاشت. اسراء بي‌تاب و پريشان با پاي پياده به وسط اردوگاه آمدند، و کم‌کم ناله‌ي حسين، حسين بالا گرفت، و تبديل به عزاداري در وسط اردوگاه شد. فرمانده عراقي سراسيمه ارشد آسايشگاه را صدا زد و از او خواست که جلوي اين حرکت را بگيرد. ارشد اردوگاه اعلام عجز و ناتواني کرد، و به فرمانده عراقي‌ها گفت، تمامي مسئوليت اين کار به عهده خود شما است. اگر تا لحظه‌اي ديگر اجازه عزاداري در داخل آسايشگاه را به اينها ندهيد، در وسط اردوگاه شروع به سينه‌زني مي‌کنند، و جلوگيري اين کار از توان من خارج است.
فرمانده عراقي‌ها چون چاره‌اي ديگر نداشت، و از طرفي، اين حرکت خودجوش بچه‌ها واقعاً او را ترسانيده بود، دستور داد سوت آمار به صدا درآيد، و بعد از هدايت اسراء به داخل آسايشگاه، اجازه داد به مدت نيم ساعت، به صورت آرام در داخل آسايشگاه مراسم عزاداري فرزند زهرا برگزار گردد.

amirrezajafary بازدید : 48 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)
از مجموع 95 عملیات کوچک و بزرگ دفاع مقدس (از عملیات امام مهدی در تاریخ 26/12/59 تا عملیات مرصاد در تاریخ 5/5/67، 27 عملیات، نام یا رمز و یا نام و رمز عاشورایی و کربلایی داشته اند که از این تعداد، نام 19 عملیات و رمز 14 عملیات، عاشورایی بود.

این نام گذاری ها، از ارادت، ایمان و معرفت عاشورایی سرچشمه می گیرند و گواه آنند که نام حسین، عاشورا و کربلایش، الهام بخش، راهنما و پشتوانه روحی و فکری هشت سال دفاع مقدس بوده است.

در محرم سال 61 نیز همچون محرم61هجری و به تأسی از سرور و سالار شهیدان حماسه ای دیگر رقم خورد. این بار دشت عباس ،عین خوش، زبیدات عراق جولانگاه مردانی از تبار حسین بود که شرف و مردانگی را از عباس به ارث برده بودند. شهید سردار پدیدار و صدها شهید جوان و نوجوان این مرز و بوم دل را در گرو محرم و عشق را در وفای به آقا اباعبدلله جستجو کردند و در محرم 61 عطا دنیا را به لقایش بخشیدند و نام خود را در طومار ارادتمندان به حسین و اصحاب حسین در محرم ثبت کردند.

amirrezajafary بازدید : 51 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

آفتاب: روز 13 آبان که در تقویم به عنوان روز مبارزه با استکبار نام‌گذاری شده یادآور سه واقعه مهم در تاریخ معاصر ایران است که در سه دوره مختلف رخ داده و به همین دلیل این روز را در تاریخ کشور به عنوان روزی به یادماندنی به ثبت رسانده است. 

تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در 13 آبان 1343، 13 آبان 1357 که روز دانش‌آموز نام گرفت و تسخیر لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 عنوان این سه واقعه تاریخی است که نمی‌توان هیچ یک را از نظر اهمیت نسبت به دیگری اولی تر دانست چرا که هر کدام در دوره وقوع تاثیر گذاری خاص خود را داشته و شرایط را به نحوی تغییر داده‌اند.

تبعید امام خمینی به ترکیه 13 آبان 1343

کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی حقی است که به اتباع بیگانه داده می‌شود و آنها را ازشمول قوانین کشور مصون ومستثنی می‌کند؛ درواقع در صورت ارتکاب جرم در خاک کشور، دولت میزبان حق محاکمه آن مجرم را ندارد.

کاپیتولاسیون ریشه در استعمار دارد و کشورهای استعمارگران این قانون را به کشورهای ضعیف تحت‌ سلطه تحمیل می‌کردند؛ کاپیتولاسیون درایران طی معاهده ترکمانچای برای اتباع روسیه به رسمیت شناخته شد و پس ازآن برخی کشورهای استعمارگر دیگر، این امتیاز نامشروع را بعلت ضعف حکومت های قاجاریه کسب کردند؛ اما، کاپیتولاسیون در سال 1306، تحت فشار افکار عمومی و فضای حاکم بر روابط بین‌الملل پس از جنگ اول جهانی لغو گردید.

هنوز بیش از 3 دهه از الغای کاپیتولاسیون نمی‌گذشت که محمدرضا پهلوی احیاگر مجدد آن شد. کابینه اسدالله علم در سیزدهم مهر سال 1342، به دستور شاه، پیشنهاد آمریکا مبنی‌بر اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکایی را به صورت یک لایحه قانونی در هیتت دولت تصویب کرد.

چندی بعد این خبر به حضرت امام رسید و ایشان را به خروش و فریاد واداشت به طوری که در4 آبان 1343 ایشان طی نطقی تاریخی به رسوایی این اقدام ننگین پرداختند.

فرازهایی از سخنرانی ایشان چنین بود: « ... دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگ‌های آمریکایی پست‌تر کردند.

اگر چنانچه کسی یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند؛‌ اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می‌کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد...». رژیم که در طول دو سالی که امام قیام کرده بودند، نتوانسته بود با هیچ شیوه‌ای، ایشان را آرام کند، تنها یک راه پیش پای خود می‌دید و آن تبعید امام بود.

در شب 13 آبان 1343، صدها کماندو به همراه مزدوران ساواک به منزل امام در قم حمله‌ور شدند ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند و سپس با یک هواپیمای نظامی ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این سرآغار هجرتی بود که 14 سال بعد پیروزی انقلاب اسلامی را به بار آورد.

روز دانش‌آموز 13 آبان 1357

در حالی که انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) به روزهای سرنوشت سازی نزدیک می‌شد همه اقشار مردم ایران از زن و مرد و پیر و جوان، سعی در ایفا کردن نقش تاریخی خود و عمل به تکلیف الهی داشتند. در این میان دانش‌آموزان و نوجوانان شور و حال دیگری داشتند.

صبح روز 13 آبان 1357، دانش‌آموزان در حالی که مدارس را تعطیل کرده بودند، به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا صدای اعتراض خود را به گوش همگان برسانند.

این جوانان پر شور و خداجو، گروه گروه، داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجویان و گروه‌های دیگری از مردم در زمین چمن دانشگاه اجتماع کردند. ساعت 11 صبح، مأموران،‌ ابتدا چند گلوله گاز اشک‌آور در میان این جمعیت خروشان پرتاب کردند؛ اما، اجتماع کنندگان در حالی که به سختی نفس می‌کشیدند، صدای خود را رساتر کرده و با فریاد الله‌اکبر، لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند. در این هنگام تیراندازی آغاز شد و جوانان و نوجوانان بی‌گناه، یکی پس از دیگری، در خون خود غلتیدند. در این روز، 56 نفر شهید و صدها نفر مجروح شدند.

حضرت امام(ره) در پیامی به همین مناسبت فرمودند: «... عزیزان من صبور باشید، که پیروزی نهایی نزدیک است و خدا با صابران است ... ایران امروز جایگاه آزادگان است... من از این راه دور، چشم امید به شما دوخته‌ام ... صدای آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی شما را به گوش جهانیان می‌رسانم.»

به خاطر گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان دانش‌آموز، این روز در تاریخ انقلاب اسلامی به نام روز دانش‌آموز نام‌گذاری شده است.

تسخیر لانه جاسوسی ـ روز مبارزه با استکبار جهانی 13 آبان 1358

در ابتدای انقلاب و زمان حکومت دولت موقت با هدف وادار کردن آمریکا به استرداد شاه و اموال ملت ایران، دانشجویان تصمیم به اشغال سفارت آمریکا گرفتند. دانشجویان از دانشگاه‌های تهران، پلی‌تکنیک، صنعتی شریف، شهید بهشتی و ... گرد هم آمدند و طی یک راهپیمایی تا سفارت آمریکا از دیوارهای سفارت بالا رفته و علیرغم مقاومت محافظین و آمریکایی‌ها، سفارت را به تصرف کامل درآوردند.

در هنگام تسخیر سفارت، آمریکایی‌ها به سرعت مشغول نابود کردن بسیاری از اسناد دخالت‌ها و تجاوزارت و غارت‌های خود شدند ولی پس از تسخیر سفارت به سرعت از نابودی باقی‌مانده اسناد جلوگیری شد و بعدها اسنادی که از لانه جاسوسی آمریکا به دست آمده بود چاپ شده و در اختیار همگان قرار گرفت. به محض انتشار این خبر، مردم بسیاری با خشم و انزجار مقابل لانه جاسوسی تجمع کرده و از حرکت دانشجویان حمایت کردند.

امام خمینی‌(ره) نیز در پیامی این حرکت را انقلاب دوم و بزرگ‌تر از انقلاب اول نامیدند. این حرکت دانشجویان معترض، خشم آمریکایی‌ها را برانگیخت و آنها که ناتوان از درک ملتی استقلال‌طلب و آزادی‌خواه بودند، دست به اقداماتی بر ضد جمهوری اسلامی ایران زدند؛ از آن جمله فشار آوردن به مجامع بین‌المللی مانند سازمان ملل، سازمان کنفرانس اسلامی، شورای امنیت و ...، ایجاد جو منفی تبلیغاتی علیه دانشجویان مسلمان و برخی اقدامات دیگر از جمله آنهاست.

اما پس از بی‌ثمر ماندن، آنها به اقدامات جدی‌تری روی آوردند؛ از جمله قطع کامل روابط سیاسی در 20 مهر 1359، حمله نظامی به ایران و تجاوز به خاک کشورمان که به شکست مفتضحانه آنها در صحرای طبس انجامید و نیز محاصره اقتصادی و بلوکه کردن دارای‌ها و اموال ایران و... که هیچ‌کدام تاکنون درعزم ملت ایران برای مقابله با ظلم و بی‌عدالتی جهانی ومنشا اصلی آن در جهان یعنی استکبار جهانی و آمریکا خللی وارد نکرده است.

و این‌گونه نام روز 13 آبان برای همیشه در تاریخ ایران ماندگار شد.

amirrezajafary بازدید : 39 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

سال 41 هـ.ق در حالی که امام حسن (ع) خلیفه مسلمین بود به خاطر بی بصیرتی اطرافیان و ترس آنان از جهاد، با توجه به مصلحت آن زمان با معاویه صلح کرد. زیرا در چنین شرایطى که جان و هسته ى مقاومت در خطر نابودى است، سیاست سالم و معقول اقتضا مى کند که امام حسن (ع) با امضاى قرارداد صلح خود و آن عده از تربیت یافتگان خود را از خطر نابودى قطعى نجات داده و در انتظار روزى باشند که زمینه ى مناسب تر فراهم آید. سال 1348 خورشیدی مقام معظم رهبری کتابی را از راضی آل یاسین ترجمه می کنند با عنوان صلح امام حسن (ع) که در ذیل این عنوان عبارت«پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ» را قید می فرمایند.

سال 1392 رهر معظم انقلاب همانطور که در سال 1375 به نرمش قهرمانانه اشاره نموده بودند دوباره این واژه را بیان می کنند. اما دلیل تأکید رهبر معظم انقلاب به نرمش قهرمانانه آن هم در سال 1392 چیست؟ 

با نگاهی به زمان دولت اصلاحات که شخص حسن روحانی به عنوان مذاکره کننده هسته ای ایران فعالیت می نمود بیاد می آوریم که تمام فعالیت های هسته ایران به شکل تحقیرانه ای معلق شد. این تجربه تلخ نشان می دهد که عقب نشینی راه کار مناسبی برای مذاکرات نیست.

منظور از نرمش قهرمانانه چیست؟

در همین راستا رهبر معظم انقلاب در دیدار مسوولان و کارگزاران نظام در تاریخ ۱۳۹۱/۰۵/۰۳ فرمودند: "در همین قضیه‌ى هسته‌اى، آن وقتى که ما با این‌ها همراهى کردیم و عقب‌نشینى کردیم - البته براى ما تجربه‌اى بود، اما این واقعیت است - این‌ها جلو آمدند؛ اینقدر جلو آمدند که من در همین حسینیه گفتم اگر بنا باشد که این روال از سوى آن‌ها ادامه پیدا کند، من خودم وارد قضیه خواهم شد؛ و وارد قضیه شدم؛ ناچار شدیم؛ این‌ها کار ما نیست، عقب‌نشینى‌ها آن‌ها را گستاخ‌تر کرد، طلبکارتر کرد."

اما آیا منظور رهبر انقلاب در جمع فرماندهان و مسئولان سپاه از بیان نرمش قهرمانانه همان صلح امام حسن (ع) است؟

باید بگویم که خیر. زیرا که در زمان امام حسن (ع) مردم دور و بر ولایت را به خاطر بی بصیرتی رها کردند و سرداری برای مقاومت نمانده بود، اما امروز مردم قهرمان، دلاور و بصیر ایران با همه وجود در صحنه اند به دور فرمانده خود گرد آمده و پشتیبان رهبر و انقلاب هستند و از طرفی روند پیروزی های مستمر انقلاب اسلامی بر امریکا در جهان باعث اقتدار کشور عزیزمان شده است.

برای روشن شدن این موضوع به فرمایشات مقام معظم رهبری در دیدار با جوانان در مصلّای بزرگ تهران در اردیبهشت ماه سال 1379 اشاره می کنیم که فرمودند: "من به شما عرض کنم که امروز دشمن قادر نیست. امروز به برکت ملتِ هوشیاری مثل ملت ایران، به برکت افکار برانگیخته‌ای مثل افکار ملت ایران، به برکت انقلاب بزرگی مثل انقلاب اسلامی ایران، نه آمریکا و نه بزرگتر از آمریکا- اگر در قدرتهای مادّی باشد- قادر نیستند حادثه ای مثل حادثه صلح امام حسن (ع) را بر دنیای اسلام تحمیل کنند. این جا اگر دشمن زیاد فشار بیاورد، حادثه کربلا اتّفاق خواهد افتاد".

در واقع رهبر معظم انقلاب با مطرح کردن نرمش قهرمانانه خواستار تدبیر همراه با مقاومت بر اصول در مسائل مربوط به کار دیپلماسی متناسب با شیوه انقلابی و اسلامی هستند و هرگونه باج به بیگانگان و دشمنان انقلاب را از نرمش قهرمانانه نفی کرده اند.

amirrezajafary بازدید : 53 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

مدت هاست که عده ای به بهانه پارک موزه دفاع مقدس استان گلستان و انتقاد از ساخت این پروژه فرهنگی، بدنبال دست و پا کردن نام و نشانی برای خودشان هستند و از هر خیانتی برای سنگ اندازی و تشویش اذهان عمومی دریغ نمی کنند.

معبر سایبری فندرسک برای رفع این مشکل پیشنهاداتی دارد که در ادامه به آن ها می پردازیم:

آن‌هایی که امروز طبل دلسوزی محیط زیست را بر سینه هایشان می کوبند و سپاه را متهم به تخریب محیط زیست می کنند ولی در برابر ساخت پروژه تله کابین جنگل ناهار خوران نخ بر دهان ها دوخته اند، اصلی ترین دلیل خود را حمایت و حفظ محیط زیست می دانند. هرچند که ما میدانیم منظور آن ها از محیط زیست فضای سبز نیست بلکه محیط زیستن چشم ها و افکار آلوده به گناه آنان است که با حضور شهدای گمنام نیمی از محیط زیست خود را تخریب شده دیدند و اگر پارک موزه نیز در جنگل ناهار خوران احداث شود نیم دیگری از محیط زیست خود را از دست خواهند داد.

پیشنهاد برای رفع مشکل پارک موزه استان گلستان

برای همین منظور و برای اینکه همین بهانه نیز از دست این یاوه گویان گرفته شود و از طرفی حسن نیت سپاه و بسیج برای حفاظت از سرمایه ملی که همان طبیعت است به اثبات برسد پیشنهاد می گردد با توجه به فرا رسیدن هفته دفاع مقدس، سپاه نینوای استان گلستان یک روز از ایام هفته دفاع مقدس را روز یاد و خاطره شهدا اعلام نموده و همایش پیاده روی چندصد هزار نفری را تا مکان پارک موزه دفاع مقدس براه بیندازد. در حین این همایش سپاه نینوای استان گلستان به شرکت کنندگان در همایش نهال هایی اهدا کند تا این نهال ها در جنگ ناهارخوران و بخصوص اطراف پارک موزه دفاع مقدس توسط مردم کاشته شود (به بهانه قطع درختان).

در ادامه همایش و با تجمع مردم در محل پارک موزه دفاع مقدس حلقه انسانی تشکیل شده و قطع نامه ای به منظور زنده نگاه داشتن یاد و خطره شهدا قرائت شود.

لازم است در این همایش از تمامی مسئولین استانی و مخصوصاً مخالفین احداث پارک موزه دعوت بعمل آید تا با چشم خود ببینند مردم چقدر به ادامه راه شهدا و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدا اهمیت می دهند.

مطلب مرتبطصحبت از برچیده شدن بساط هرزه بازی در ناهارخوران است

amirrezajafary بازدید : 44 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

معبر سایبری فندرسک برای دوستداران امام زمان (عج) دکلمه بسیار زیبای و فوق العاده شنیدنی غفلت با صدای زیبای علی فانی که قبلا نیز کار بسیار زیبای به طاها به یاسین  رو اجرا کرده بود رو آماده کرده که هم اکنون میتوانید به صورت آنلاین گوش بدهید و یا فایل با کیفیت آنرا در ادامه مطلب دریافت نمایید.

دانلود دکلمه فوق العاده شنیدنی علی فانی با عنوان غفلت

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
                                        از شما دور شدن زار شدن هم دارد
 
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
                                       عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

 

amirrezajafary بازدید : 51 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

تمام دارایی یک شهید از مال دنیا

باب‌الله کریمی، پنجم فروردین ماه سال ۱۳۴۲ در روستای قمیک‌بزرگ از توابع شهرستان تاکستان استان قزوین به دنیا آمد. پدرش قدرت‌الله، کارمند میراث فرهنگی بود و مادرش مشک‌عنبر خانم نام داشت. او که مجرد بود برای نخستین بار پنجم مهرماه سال ۱۳۶۰ از سوی بسیج در جبهه حضور یافته و پس از ۳۳ روز حضور در کردستان، هشتم آبان ماه‌‌ همان سال در مهاباد و به هنگام درگیری با گروهک ‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.

نوشته زیر ابعاد جدیدی از این شهید را برای ما بازگو می‌کند.

اول- در دفتر کارم در جوار گلزار شهدای قزوین نشسته بودم که یکی از بستگان برای احوال پرسی کنارم نشست. وقتی دید من با تماشا و بررسی تصاویر شهدا در کامپیوترم مشغولم، گفت: راستی قبل از انقلاب که ما در همسایگی امامزاده اسماعیل زندگی می‌کردیم اوستا قدرت الله هم در همسایگی ما خانه داشتند و در امامزاده اسماعیل هم فعالیت می‌کرد. او یک پسر داشت که در کارهای بنایی کمک پدرش بود و بعد‌ها شنیدم شهید شده. عکسش را دارید من ببینم؟

من هم بلافاصله به سراغ پرونده شهدا رفتم و فایل شهید را پیدا کرده و تصاویر شهید را نشانش دادم. عکس‌هایش را که می‌دید انگار همهٔ خاطرات آن دوران برایش تازه شده بود. با ولع خاصی عکس‌ها را نگاه می‌کرد و برای هر کدام آن‌ها توضیحی داشت. اشک‌هایش را می‌دیدم که یواشکی از گوشهٔ چشم‌هایش جاری بود در حالی که سعی می‌کرد من نبینم. پرسید: شهید وصیت نامه هم دارد؟ و من از آنجایی که تقریبا همهٔ وصیت نامه شهدا را خوانده و مرور کرده بودم، به یاد نداشتم که او وصیت نامه‌ای داشته باشد لذا گفتم: نه ندارد. اما در همین حال رفتم سراغ اسناد مکتوب شهید که شاید دارد و من ندیده‌ام.

در همین حال چشمم خورد به صفحه‌ای چاپی از آن وصیت نامه‌هایی که فقط جاهای خالی باید پر شود. داشتم این‌تر را می‌زدم که صفحات دیگر را ببینم که چشمم خورد به مطلبی که حداقل یک ربعی هر نوع حرکتی را از من گرفته بود. نوشته بود: «طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید»!

مانده بودیم که چگونه است که یک بسیجی مخلص خدا که دار و ندارش از این دنیا، وسیلهٔ کاری‌اش است، آن را هم به جهاد سازندگی می‌بخشد که پاک پاک و بدون کوچک‌ترین تعلق خاطری، قید این دنیا را بزند!

او در وصیتنامه‌اش نوشته بود:

اینجانب نبی الله کریمی وصیت می‌کنم. طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید.

من یکی از افراد حزب الله و در جبهه جنگ حق علیه باطل در مهاباد مشغول نبرد با کفار می‌باشم. اگر چنانچه شهادت نصیبم شد وصیت می‌کنم که من جز راه الله و راه امام امت، خمینی کبیر، راه دیگری نداشته و با کمال عقل خود به این نبرد پا نهاده‌ام تا از اسلام و مسلمین دفاع نمایم و اگر چنانچه پیروزی از هر طریق نصیبم شد هر کسی از اعضای خانواده‌ام که این وصیت به دست او می‌رسد بداند که من کاملاً مسلمان بوده و در راه امام و خداوند بوده‌ام و همگی شما را به خداوند متعال می‌سپارم.

نبی الله کریمی

دوم- وصیت را که خواندم بلافاصله به دنبال تلفن و آدرس والدینش گشتم و شماره را که گرفتم گفت: تلفن تا اطلاع ثانوی مسدود می‌باشد و پرس و جو کردم تا برادرش را پیدا کردم. ماجرای وصیت نامه برادر را برایش تعریف کردم. اما او هم که برای نخستین بار وصیت نامه برادر را می‌دید و می‌خواند خبر از عروج پدر و مادر داد و اینکه از موضوع وصیت برادر و اینکه تیشه و ماله تحویل جهاد شده یا نه هیچ اطلاعی ندارد. با مسوولین ایثارگران جهاد تماس گرفتم ولی در آنجا هم هیچ اطلاعی از موضوع نداشتند.

فردای آن روز برادر باب الله با یک تیشه و ماله آمد و گفت: من از سفارش برادرم و اینکه والدینم آن را اجرا کرده یا نه خبر ندارم اما از برادرم یک تیشه و ماله به یادگار در خانه داشتم که آوردم تا در موزه شهدا و در معرض دید عموم قرار گیرد.

سوم- او می‌گفت: آن روز ساعت ۱۰ صبح بود که برای خداحافظی به خانه آمد. من بودم و مادر، هر دو یک احساس داشتیم و اینکه انگار می‌رود که دیگر نیاید. مثل همیشه نبود. خنده از لب‌هایش دور نمی‌شد. وقتی از در خانه رفت بیرون سعی می‌کرد برنگردد که دلش با دیدن مادر بلرزد، اما سر پیچ کوچهٔ بعدی نیم نگاهی کرد و بر جان من و مادرم آتش زد.

چهارم- برایم سوال بود که چرا در شناسنامه، اسم شهید، باب الله و تاریخ تولدش هم سال ۱۳۴۳ است در حالی که خودش در فرم بسیج، اسمش را نبی و سال تولدش را ۱۳۳۷ نوشته است.

وقتی علت را از برادرش پرسیدم پاسخ داد: او برای اینکه در زمان رژیم پهلوی به خدمت سربازی نرود با کمک پدر به اداره ثبت و اسناد رفتند و با اظهار به اینکه شناسنامه‌اش گم شده است شناسنامه جدیدی گرفتند که در این شناسنامه هم نامش را عوض کرد و هم سال تولدش را تغییر داد. و بعداز پیروزی انقلاب اسلامی هم قبل از اینکه نوبت سربازی‌اش فرارسد از طریق بسیج به جبهه اعزام شد.

پنجم- برادرش می‌گفت: نبی الله سواد نداشت و برایم این پرسش مطرح شد که پس چگونه وصیت نامه‌اش را نوشته است؟ به سراغ دوست همرزمش رفتم که در آخرین روزهای حیات شهید در کنارش عکس به یادگاری گرفته بود.

او گفت: ما با نبی الله ۳ ماه در مهاباد مستقر بودیم که به دلیل اوضاع نابسامانی که آنجا داشت ما در مقری در میدان گوزن‌ها ماندگار شدیم. در مکانی که مأموریتمان بود، اوقات فراغت زیادی داشتیم.

یک شب نبی الله گفت چون امام تکلیف کرده‌اند که درس بخوانیم من می‌خواهم همراه با جنگ و حضورم در جبهه از فرصت‌ها استفاده کرده و درس هم بخوانم. این را که گفت من هم استقبال کرده و شروع کردم به آموزش او. دفتری تهیه کرده بود و من هم هر شب سرمشقی داده و درسش را پیگیری می‌کردم.

دو سه روزی به شهادتش مانده بود که گفت می‌خواهم وصیت نامه‌ای بنویسم. لذا دفترچه وصیت نامه‌ای که تهیه کرده بود به من داد و گفت هرچه که می‌گویم بنویس. دفترچه را گرفتم و در حالی که اصلا باورم نمی‌شد که او اینگونه مقید به انجام فرایضش باشد، سوال‌های دفترچه را می‌خواندم و پاسخ‌های او را می‌نوشتم. به صفحهٔ ۱۱ وصیت نامه که رسیدیم. نوشته بود: و مطالبات من به این شرح است: به اینجا که رسیدیم دفترچه را از من گرفت و گفت این قسمت را خودم می‌خواهم بنویسم. دفترچه را به او دادم. هنوز املای بعضی از کلمات را به درستی نمی‌دانست. لذا از من می‌پرسید و من برایش روی کاغذ دیگری نوشته و او از روی نوشتهٔ من می‌نوشت.

وقتی نبی الله این چند کلمه («طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید»!) را در دفترچه‌اش نوشت، من خنده‌ام گرفته بود. گفتم: آخه یک ماله چه ارزشی دارد که می‌خواهی در وصیت نامه‌ات آن را به جهاد بدهی؟ و او در کمال صداقت و سادگی گفت: اتفاقا ماله‌اش خیلی خوب است. از این ماله‌های معمولی نیست!

راستش وقتی این را گفت من از خودم و سوالی که کرده بودم خجالت کشیده و شرمنده شدم.

نبی الله نفس راحتی کشید و انگار همهٔ دنیا از آن او بود و حالا با وصیتی که کرده همهٔ آن‌ها را بخشیده بود! در ادامه صفحات ۱۲ و ۱۳ را هم گفت و من نوشتم و در آخر زیر همهٔ نوشته‌ها را امضا کرد.

امضا‌هایش که تمام شد احساس کردم به قدری سبک شده است که دارد در آسمان‌ها سیر می‌کند.

باب الله روزهای نزدیک به شهادتش دست و پا شکسته قرآن را هم می‌خواند و خیلی دوست داشت که هر چه زود‌تر خواندن و نوشتن را کامل یاد بگیرد تا بتواند قرآن بیشتری بخواند.

ششم- یکی از رزمندگان همراه شهید در خصوص دقایقی قبل از شهادت باب الله می‌گوید: هشتم آبانماه سال ۱۳۶۰ بود و ۳ شنبه، ما مقری داشتیم در میدان گوزنهای شهر مهاباد که برقراری امنیت این شهر و جلوگیری از سقوط آن توسط مخالفان نظام جمهوری اسلامی، به عهدهٔ ما بود. بچه‌های ما به صورت ۴ نفره و نوبتی در سطح شهر گشت‌زنی می‌کردند و از غروب به بعد هم شهر حالت حکومت نظامی داشت و رفت و آمدی در آن صورت نمی‌گرفت.

آن روز من و باب‌الله کریمی به اتفاق دو تن دیگر از رزمندگان، از گشت برگشتیم تا با توجه به اینکه هنگام ظهر بود، مشغول خوردن غذا شویم، در همین فاصله هم گروه گشت بعدی آماده و از ساختمان مقر خارج شدند.

هنوز مشغول خوردن نهار نشده بودیم که صدای تیراندازی آمد، ظاهراً در فاصله استقرار ما و خروج گروه گشت جدید از مقر، نیروهای مسلح حزب دموکرات و کومله از فرصت استفاده کرده و به خیابان آمده بودند تا در مقابل نیروهای ما ایستاده و محل استقرار ما را به تصرف خودشان درآورند.

نیروهای گشت جدید به اول خیابان بعدی که می‌رسند، مخالفان نظام در مقابل آن‌ها ایستاده و شروع به تیراندازی می‌کنند.  ما هم که صدای تیراندازی را شنیدیم، بلافاصله اسلحه‌ها را برداشته و به سمت محل درگیری حرکت کردیم.  قبل از رسیدن، نبی الله در کنار یک کامیون که در حاشیهٔ خیابان پارک شده بود سنگر گرفت تا از پشت سر، مراقب ما باشد و ما به جلو رفته و ضمن دور کردن ضد انقلاب، بچه‌هایی که شهید و یا مجروح شده بودند را به مقر برگردانیم.

نبی الله که مستقر شد ما حرکت کردیم، سر یک ۳ راهی که پیکر تعدادی از بچه‌های شهید و مجروح ما‌‌ رها شده بودند رسیدیم، در مقابل ضد انقلاب، ایستادگی کرده و آن‌ها را به عقب راندیم.

نزدیک غروب در حال انتقال پیکر شهدا و مجروحین بودیم که دیدم سر و صدایی از کنار کامیون و در مسیری که محل استقرار باب‌الله بود، نمی‌آید. کمی که دقت کردم. دیدم خون سرخش بر روی زمین است و سایر رزمندگان او را به مقر انتقال داده‌اند.

تابناک

شهیدی که به مادرش خبر شهادتش را داد

شهدای بسیاری در کشور هستند که هنوز ناشناخته‌اند و باید برای شناساندن آنها تلاش شود، که یکی از مجموعه‌هایی که باید در این زمینه تلاش کنند رسانه‌ها هستند.

استان زنجان در طول هشت سال دفاع مقدس سه هزار شهید را تقدیم انقلاب کرد و رزمندگان آن در بسیاری از عملیات‌های دوران دفاع مقدس به دلیل شجاعت و دلاورمردی‌هایشان نقش خط‌شکنی داشتند.

یکی از فرماندهان شهید استان زنجان شهید حمید احدی است که بسیاری از رزمندگان که در جبهه‌ها حضور داشتند، این شهید والامقام را به یاد دارند.

می‌گفت: حمید برایم گفت که بعد از بازگشت از عملیات فتح‌المبین وقتی سالم به خانه رفتم، مادرم شروع به گریه کرد و گفت: من فردای قیامت جواب بی‌بی زینب را چه بدهم که در خانه چند پسر داشتم و شهیدی ندادم، به مادر جواب دادم ناراحت نباش من حتماً شهید خواهم شد.

حمیـد ویژگی‌های بارز اخلاقی، معنوی، عشق به اهل بیت(ع)، اقامه نماز در اول وقت و احترام به خانواده‌های معظم شهدا و والدین و… را در این محافل کسب فیض کرده و پس از پایان دوره راهنمایی وارد دبیرستان شهید ارفعی شد و دوران تحصیلی‌اش در دبیرستان مصادف با اوج‌گیری انقلاب اسلامی بود، همراه با پدر و مادر و دیگر مردم شریف زنجان در همه تظاهرات‌هایی که علیه رژیم ستمشاهی برگزار می‌شد، حضوری فعال داشت به‌طوری که شهید بزرگوار یک بار نیز توسط ماموران شاه دستگیر شد.

پـس از اخذ دیپلم و فراهم شدن مقدمات تحصیل در مدرسه عالی قضائی، استخدام در دوایر دولتی را کنار زده و جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زنجان شد و همزمان با آغاز جنـگ تحمیلی در مسئولیت‌های مختلف در جبهه‌های جنوب و غرب کشور و عملیات‌هایی از قبیل فتح‌المببـن، بیت‌المـقدس، محرم، رمضان، خیبر و والفجرها حماسه‌هایی بس عظیم آفرید و سرانجام در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ پس از وضو گرفتن در آب دجـله هدایت نیروهای گردان امام سجاد(ع) را به عهده گرفته و با همرزمان شهیدش به‌ویژه شهید محمد ناصر اشتری با شرکت در عملیات غــرور‌آفــریــن بــدر به فیض شـهـادت نائل آمد.

در فرازی از یادداشت‌های حمید احدی آمده است: جبهه آمدن کار سختی نیست، جبهه جای شادی و سرور خاطر است. جای آرامش وجدان و آسایش روح است. اما وقتی دلی برایت می‌شکند و یا قلبی به راهت تندتند می‌زند یا خاطره‌ای در ورایت می‌دود و محزونت می‌کند، تمام سختی‌ها و ناملایمات از یک سو و این حزن از یک سو و تفاوت این سوی و آن سوی، از زمین تا آسمان …

پدر شهید می‌گوید: روزی در منزل روضه داشتیم که ناگهان در زدند. چند تن از دوستان حمید با پریشانی پشت در ایستاده بودند. آنها را به داخل آوردم و متوجه شدم که از دست گاردی‌ها فرار کرده‌اند. آنها را زیر رختخواب‌ها مخفی کردم. چند لحظه بعد یکی از همسایه‌ها آمد و با حالت تمسخر گفت: در حالی بچه‌های مردم را پناه می‌دهی که فرزند خودت را دست بسته و خون‌آلود بردند.

بعد از مدتی پرس‌وجو متوجه شدم او را به کلانتری برده‌اند. فردای آن روز با صورتی خون‌آلود و لباسی کثیف به منزل آمد. حمید را به روستایی دور فراری دادیم. پس از رفتن او گاردی‌ها به خانه ما آمدند ولی حمید را پیدا نکردند. حمید بعدها مرا به خاطر این کار سرزنش می‌کرد و می‌گفت: در زمانی که جوانان ما جانشان را از دست می‌دادند، شما مرا از خانه دور کردید.

یکی از دوستان حمید برایم گفت: بعد از بازگشت از حمله فتح‌المبین وقتی سالم به خانه رفتم، مادرم شروع به گریه کرد و گفت: من فردای قیامت جواب بی‌بی زینب را چه بدهم که در خانه چند پسر داشتم و شهیدی ندادم. به مادر جواب دادم ناراحت نباش من حتماً شهید خواهم شد.

وصیت‌نامه

سلام به کسانی‌که این نوشته‌ها را می‌خوانند و می‌شنوند، بنا داشتم که چیزی به عنوان وصیت بنویسم چون نه برای دنیا کار کرده‌ام نه برای آخرت توشه‌ای دارم و نه ارثی به جا گذاشته‌ام ولی چون قبلاً هم یک یادداشتی نوشته بودم اگر به دستتان رسیده بنا به صلاحدید مادرم عمل کنید.

مادرم را از تمام جهات وصی خود قرار می‌دهم برای یادآوری تا حد توان مراسم مرا ساده برگزار کنید مادر و خواهر مهربانم مثل زینب باشید و پیام‌رسان شهدا، پدر عزیزم تو نیز حسین‌وار مقاوم باش صبر کن که خدا با صابران است، برادر بزرگوارم امیدوارم مرا ببخشی و حلال کنی و مانند امام سجاد(ع) پیام شهادت را به مردم برسانی. بدانید که خدا هر چه بخواهد آن خواهد شد و بس.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد…

وصیت نامه یک شهید ۱۷ ساله

در بخش‌هایی از این وصیت نامه آمده است: به همرزمان محصلم بگوئید؛ که اجتماع نیاز به درس و سپس تخصص شما دارد. نکند خدای ناکرده متخصصی شوید مضر بر جامعه، که بدانید در این‌صورت هیچ‌یک از شهدا از قطرات خون‌شان نخواهند گذشت.

خانواده خالقی‌پور ۳ فرزند گرانقدر خود، شهیدان «داوود، رسول و علی‌رضا» را در دوران ۸ سال دفاع مقدس تقدیم برپایی و استقرار نظام مقدس ایران اسلامی کردند.

«شهید علیرضا»، سومین فرزند این خانواده بود که ۱۶ دی‌ ماه سال ۵۰ به دنیا آمد. او محصل بود و در مدرسه نمونه رشد تحصیل می‌کرد. «علیرضا» در عملیات مرصاد، در حالی‌که تنها ۱۷ سال داشت، پس از مجروحیت، به درجه اعلای  شهادت نائل شد. بدن نازنین این شهید بزرگوار ۴۰ روز بعد از شهادتش و پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به همراه پیکر برادرش «رسول» بازگردانده شد.

پیکر مطهر علیرضای ۱۷ ساله، در قطعه ۲۷ بهشت زهرای تهران، کنار ۲ برادر بزرگش، شهیدان «داوود و رسول خالقی‌پور» آرام گرفته است.

آنچه در ادامه می‌آید وصیت‌‌نامه دومین شهید خانواده خالقی‌پور، «شهید علیرضا» است.

بسم الله الرحمن الرحیم

” ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقا”

این نسخه وصیتنامه حقیر «علیرضا خالقی‌پور» است. کسی که با وجود راه‌های روشن در زندگی خود باز هم در پیمودن مسیر شیطان تمایل نشان می‌داد  و بارها مرتکب معصیت در محضر حق شده بود. با این وجود باز هم امید به عفو و رحمت او داشت.

خدایا؛ اکنون ترا شکر می‌کنم، زیرا که طعم شیرین ملاقاتت را بمن چشاندی.

خدایا ترا شکرگزارم، به سبب اینکه در دوران زندگیم همواره دستگیرم بودی و مرا از گام نهادن در راه‌های تاریک باز نهادی و مرا در آغاز مسیر شهادت قرار دادی. راهی که ابتدایش آموختن الفبای قرآنی و انتهایش نگریستن به وجه زیبای تو بود.

خدایا؛ مرا نیز در جمع دوستان و آزادگان و عاشقانت راه بده.

خدایا؛ بنده خود را ببخش و از من و خطاها و گناهانم در گذر، زیرا که شدیداً احساس ندامت می‌کنم و فقط امید به لطف و عنایت تو دارم.

بارالها؛ شاهد باش که من در درون خود نیز آرام و قرار ندارم، هرگاه معاصی خود را بیاد می‌آورم در درون خود شرمنده می‌شوم. خدایا توبه می‌کنم.

و اما پدر و مادر عزیز؛

این را می‌دانم که حق شما را بدان حال که هست بجای نیاوردم و در ایام حیاتم برای شما و برادران و خواهرانم فرزند و برادر خوبی نبودم، اما چه کنم که وسیله‌ای برای جبران خطاهایم ندارم. لذا از شما می‌خواهم که حلالم کنید. باشد که انشاءالله نزد حضرتش رو سفید رفته باشم.

و اما در رفتنم صبر پیشه کنید چونانکه در رفتن برادرم همچون کوه استقامت ورزیدید که خود بهتر از من می‌دانید هدف چیست و برای رسیدن به این هدف که جز رضایت حضرتش نیست باید با تمام توان کوشید. چه بسا در این راه جان هم بدهیم.

برادر و خواهرم؛ از شما و امت حزب الله نیز می‌خواهم در صدد ارشاد مردمان کور دل و منافق صفت باشید و بدانید که انشاءالله اجر عظیم نصیبتان خواهد شد.

و به همرزمان محصلم بگوئید؛ که اجتماع نیاز به درس و سپس تخصص شما دارد. نکند خدای ناکرده متخصصی شوید مضر بر جامعه، که بدانید در این‌صورت هیچ‌یک از شهدا از قطرات خون‌شان نخواهند گذشت.

در پایان چون از مال دنیا هیچ ندارم و فقط عاجزانه و در عین خلوص از کلیه افرادی که به هر نحوی با ایشان تماس داشته‌ام می‌خواهم که حلالم کنید. زیرا که کشیدن بار سنگین حق الناس در آخرت بسی دشوار است و احساس می‌کنم من در مقابل آن عاجزم. پس مرا ببخشید و این بار را از دوشم بردارید.

در ضمن چون بنده عاصی درگاه حضرت حق بودم، به مدت ۲۵ روز نماز یومیه قضا دارم. علاوه بر آن ۳۰ نوبت نماز صبح قضا دارم. در صورت امکان برایم خوانده شود.

به امید بخشش حضرت حق بنده حقیر درگاهش: علیرضا خالقی پور

فارس

شهید شهسواری اسطوره‌‌ای که فریادش در تاریخ طنین‌افکن شد

شهید محمد شهسواری اسطوره‌‌ای است که روح بزرگ خود را با فریاد «مرگ بر صدام، ضد اسلام» در قلب دشمن بعثی و در حال اسارت با دستان بسته به نمایش گذاشت و در تاریخ طنین‌افکن شد.

نسیم و بوی کربلای جبهه‌ها دوباره کوچه کوچه این شهرستان را فرا گرفته است و انسان به یاد می‌آورد، اعزام بسیجیان را به مناطق جبهه، یاد آن اسپندها که روی سینی در دستان مادران و خانواده‌ها برای پدران و فرزندان اعزام به جبهه دود کرده و دست تکان می‌دادند.

جنوب کرمان مهد آزادگان و مردان دلیری است که بر تاریخ هشت ساله دفاع مقدس در برابر عراق، برگ‌های درخشانی افزودند، سرداران شهیدی که نامشان تا همیشه تاریخ جاودان و راهشان مسیر هدایت است.

شهید محمد شهسواری یکی از این اسطوره‌ها است که روح بزرگ خود را با فریاد «مرگ بر صدام، ضد اسلام» در قلب دشمن بعثی و در حال اسارت با دستان بسته به نمایش گذاشت و در تاریخ طنین‌افکن شد.

محمد شهسواری در سوم اسفند ماه ۱۳۳۴ در روستای شیخ‌آباد از توابع شهرستان کهنوج به دنیا آمد و در سه سالگی پدر خود را از دست داد، دوران ابتدایی را در مدرسه پهلوی سابق آغاز کرد و با حافظه بی‌نظیری که داشت با بهترین معدل‌ها تا سال ششم نظام قدیم ادامه تحصیل داد و قرآن را در مکتب‌خانه نزد عموی خود فرا گرفت، اما به دلیل نبود مقطع تحصیلی بالاتر در این شهرستان از ادامه تحصیل بازماند و برای تأمین مخارج زندگی خانواده به جزیره کیش رهسپار شد.

شهسواری پس از سه سال به شهرستان کهنوج بازگشت و در شرکت راهسازی به کارگری مشغول شد، وی معتقد بود که کار با شرافت انسان را خوار و ذلیل نمی‌کند، سپس با آغاز جنگ تحمیلی محمد دیگر طاقت ماندن نداشت و به جبهه اعزام شد و برای نخستین‌بار در عملیات بیت‌المقدس شرکت کرد.

شهسواری در سال ۷۵ توسط عوامل تروریستی شهید شد

شهادت فرمانده رشید میثم افغانی که با وی نسبت فامیلی داشت، وی را بیشتر شیفته جهاد و شهادت کرد، در سال ۶۳ با ندای لبیک امام خمینی (ره) برای چهارمین بار به جبهه شتافت، محمد شهسواری در تاریخ ۲۲ اسفند ماه سال ۶۱ طی عملیات بدر در شرق رودخانه دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمد و مدت شش سال و شش ماه اسیر بود.

پس از اسارت در حالی که گزارشگران تلویزیونی و عکاسان آماده بودند که عدم فتح ایران در عملیات بدر و تلفات زیاد ایرانی‌ها را نشان دهند، این شهید بزرگوار با دستان بسته فریاد «مرگ بر صدام، ضد اسلام»  را سر داد که همان شب از تلویزیون‌ها پخش شد که روح تازه‌ای در جان رزمندگان ایرانی دمید.

محمد شهسواری در اول شهریور سال ۶۹ به همراه سایر پرستوهای عاشق به کشور بازگشت و دید‌گان مادر رنج کشیده خود را نوری دوباره بخشید و موفق به دیدار رهبر شد، امامی که با دیدن صحنه رشادت وی در حال اسارت فرمود «خداوند این عزیز را برای انقلاب نگه دارد» و از سوی مسئولان نیز مورد تفقد قرار گرفت و از رئیس‌جمهور وقت مدال شجاعت دریافت کرد.

این آزاده سرافراز پس از اسارت در اداره آموزش و پرورش شهرستان کهنوج مشغول به کار شد تا سرانجام در بیستم مرداد ماه ۱۳۷۵ در حالی که عازم مأموریتی فرهنگی بود در لباس مقدس بسیجی در مسیر زاهدان توسط عوامل تروریستی به شهادت رسید.

شهسواری امروز به عنوان یک شهید نامدار مشهور است

شهسواری در قسمتی از وصیت‌نامه خود می‌نویسد «خداوند توفیق دهد که ادامه‌دهنده راه شهیدان باشیم، امام امت را دعا کنیم و طول عمر ایشان را از خداوند بخواهیم».

رهبر معظم انقلاب در سفر به جنوب کرمان در مورد این شهید بزرگوار فرمودند، «یکى مانند شهید محمد شهسوارى … به یک چهره‏ ماندگار در کشور تبدیل مى‌شود نه به خاطر اینکه وابسته‏ به یک قشر برتر است، نه، او یک رعیت‌‏زاده و یک جوان برخاسته‏ از قشرهاى پایین اجتماع است، اما آگاهى و شجاعت وی را در چشم مردم ایران عزیز مى‌کند».

ایشان افزودند:« آن روزى که ما پاى تلویزیون نشسته بودیم و دیدیم این جوان در چنگ دژخیمان رژیم بعثى صدام و زیر شلاق و تازیانه‏ آن‌ها فریاد مى‏‌زند: «مرگ بر صدام، ضد اسلام»، …. نه اسمى از او شنیده بودیم و نه ویژگی از او مى‏‌دانستیم، اما همه‏ وجود ما غرق تعظیم و تجلیل از این جوان آزاده شد، بعد هم به میان مردم و کشور ما برگشت، امروز نیز به عنوان یک شهید نامدار و نام‌‏آور در میان ملت ما مشهور است».

جشنواره فرهنگی هنری شهید شهسواری به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی جنوب کرمان و در راستای معرفی شخصیت این شهید امروز در سه بخش دلنوشنه،شعر و داستان در کهنوج برگزار می‌شود.

منبع:فارس

وصیت نامه شهید محمد جهان آرا

136395_453

شهید محمد جهان آرا ، فرمانده سپاه خرمشهر بود که خاطره مقاومت جانانه او نیروهای تحت امرش در این شهر ، بخشی از تاریخ ایران است. او به هنگام آزادی خرمشهر ، به خیل شهدا پیوسته بود و همرزمانش بعد از فتح خرمشهر ، به یادش می خواندند: ” ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته… ”
از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».
ارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.
من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.

خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در …

و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟

ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.

ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.

ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.

وصیت نامه شهید ۱۲ ساله

182171539319510517825019714211748144132224152

نه یکبار، بلکه چندبار باید این وصیتنامه را بخوانیم و یا به صدایش گوش دهیم تا بفهمیم که چطور جبهه برای بعضیها دانشگاهی بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبد ا..(ع) گرفتند.
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پرگشودن، پرستو شدن
سال ۱۳۴۹ بود که در کرج بدنیا آمد. در خانواده ای مذهبی؛ اما بیشتر از ۱۲ سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگیش ابدی شود. وصیتنامه اش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشه ای پنهان؛ که بعد از شهادتش بدست خانواده اش رسید.
فرازهایی از وصیتنامه شهید ۱۲ ساله، شهید رضا پناهی
بسم الله الرحمن الرحیم
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه
هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.
هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای “هل من ناصر ینصرنی” لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.
پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می کنند پاداش عظیم می بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله …..

متن دومین وصیت‌نامه شهید همت

218133116112161861522528381657412921918416

متن دومین وصیت‌نامه شهید همت
نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم. سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان اسوه و اسطوره بشریت.مادر گرامی و همسر مهربانم پدر و برادران عزیزم! درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید. چقدر شماها صبورید.خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند.الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن بقا (بقا و حیات ابدی)و نزدیکی با خدا چرا که «ان الله اشتری من المومنین».

من نیز در پوست خود نمی گنجم.گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر‌فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم(هوای نفس شیطان درون و خالص نشدن). در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.

عزیزانم!این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم، هنوز خالص نشده‌ام و آلوده‌ام. از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم، ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه شهرضا (قمشه)و سمیرم سپس شرکت در خوزستان و جریان گروهک‌ها در خرمشهر پس از آن سفر به سیستان و بلوچستان (چابهار و کنارک)و بعدا حرکت به طرف کردستان دقیقا دو سال در کردستان هستم. مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است. خداوند تاکنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است.اکنون من می روم با دنیایی انتظار، انتظار وصال و رسیدن به معشوق.ای عزیزان من توجه کنید: اول اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید.

همسرم انسان فوق‌العاده‌ای است، او صبور است و به زینب عشق می ورزد، او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است.اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید.چون همسرم از این اسم خوشش می آید.

دوم اینکه امام مظهر صفا، پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است.فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشدزیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.

سوم اینکه هر چه پول دارم اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی)بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.

چهارم ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است. پنجم از مادر و همه فامیل و همسرم اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم.مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.

حقیر حاج همت

اشتباه کوفیان را تکرار نکنیم

13911108000157_PhotoA

شهید علوی فرمانده اطلاعات و عملیات دو لشگر قدس گیلان وصیت کرد: عزیزانم، برای به ثمر رسیدن انقلاب بهای گران ‌قیمتی چون خون هزاران شهید داده‌ایم، نکند خدای ناکرده اشتباه کوفیان را تکرار کنیم.

 

سردار شهید سید مظفر علوی در آبان سال ۱۳۴۴ در بخش لشت‌نشا از توابع شهرستان رشت دیده به جهان گشود.

تحصیلات خود را در لشت‌نشا گذراند و با شکل‌گیری انقلاب اسلامی به رهبری از عالم عالی قدر حضرت امام خمینی (ره) به سیل انقلابیون مسلمان پیوست.

سید مظفر علوی با معرفت و شناختی که به اسلام و انقلاب داشت تمام وقت خود را برای پایداری و حراست از نظام مقدس جمهوری اسلامی کرد.

او برای تداوم و پیگیری مبارزه‌ای منسجم و سازمان یافته به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رشت در آمد.

با آغاز تجاوز ناجوانمردانه دشمن بعثی عراق به حکومت نو پای ایران اسلامی عاشقانه راهی مرزهای نبرد با دشمن شد و به طرف جبهه‌ها شتافت و در کنار سربازان اسلام دلیرانه جنگید و در طول مدت عضویت در سپاه به دلیل لیاقت و شایستگی که از خود بروز داد به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دو لشگر ۱۶ قدس گیلان منصوب شد.

شهید علوی چند بار در جبهه مجروح شد و در حالی که پاشنه پاهایش را از دست داده بود اما حاضر نبود که از جبهه و نبرد با دشمن دور باشد و همواره در صحنه جنگ حضور داشت.

سید مظفر علوی جوانی بسیار متدین با اخلاص و متواضع و فوق‌العاده رئوف و مهربان بود و هرگز کاری نمی‌کرد که کسی از وی دلگیر شود و حق فرماندهی و جانبازی نمی‌گرفت و می‌گفت «من برای رضای خدا کار می‌کنم بگذارید آن مبلغ به راهی که نیاز است صرف شود»

این سردار شهید از طریق سنگر مسجد فعالیت‌هایی از جمله کمک به نیازمندان و سرکشی به خانواده های معظم شهدا و تلاش و حفظ هوشیاری حرکت‌های مزدورانه ضد انقلاب و کشف خانه‌های تیمی آنها داشت و هر عملی که برای صیانت و پاسداری از نظام مقدس اسلامی بود با جدیت و صداقت فعالیت و تلاش می‌کرد و هیچ‌گاه از ایثار جان دریغ نمی‌کرد.

سرانجام این جوان پاک و سید بزرگوار که از سیره و روش زندگی جد بزرگوارش، جهاد فی سبیل‌الله را آموخته بود رو سفید شد و به آرزوی خود که طلب فیض عظیم شهادت بود در آبان سال ۶۸ پس از ۲۴ سال فراق نائل آمد و مٱنوس با عرشیان شد.

در وصیت نامه سردار شهید سید مرتضی علوی فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ دو لشگر قدس گیلان خطاب به برادران دینی آمده است: قدر نعمت انقلاب را بدانید و شکر خدا کنید که نعمتی چنین بر ما ارزانی داشته و فرزند حسین (ع) به پیروی از جد بزرگوارش کمر همت بسته و علیه جباران زمان، قد علم کرده و نور خدا را دوباره متجلی کرده است.

این وصیت نامه خطاب به خواهران می‌افزاید: خواهرانم باور کنید که حجاب شما وقار شماست، باور کنید که شما در پوشش دین بهترین همراه دین خواهید بود، زیرا مکتب ما مکتب توحید است، بردبار باشید و زینب‌وار با ناملایمات دست و پنجه نرم کنید و رسالت شهیدان را بر کوه و بر زن بانک زنید و چون کوه استوار باشید و نوای الله‌اکبر و خمینی رهبر و فریاد شهیدان را به جهانیان برسانید، همانا فریاد شما پیروی از قرآن است.

*اطاعت از ولایت فقیه پرافتخار است

فرمانده سرافراز اطلاعات و عملیات تیپ دو لشگر قدس گیلان می‌نویسد: شما را به خدا قسم می‌دهم قدر ابر مرد تاریخ و ناجی بشریت را نگه‌دارید، چون رضایت او از شما رضایت خداست و بدانید بهترین راهی که برای شما پرافتخار است، اطاعت از ولایت فقیه است و پشتیبان روحانیت باشید و در کنار ایشان در سنگر اسلام مبارزه کنید چرا که روحانی مبلغ دین شما و یاریگر اسلام است.

وصیت نامه این سردار شهید می‌افزاید: ای جوانان عزیز، اسلام به کمک شما نیاز دارد و درخت اسلام را به خون خود آبیاری کنید تا خشکیده نشود همانگونه که حسین بن علی(ع) و علی مرتضی(ع) به خون خود دین را به شکوفه نشاندند، مبادا که در غفلت بمیریم، بهتر است موقعی انسان جان دهد که ارزش آن جان برای اسلام مفید باشد.

سردار شهید علوی اظهار می‌کند: ای مردم این را بدانید که همواره انسان بر سر دوراهی است یا باید عزت را برگزیند و یا ذلت، یا حسین (ع) و یا یزید، یا تسلیم و یا شهادت یا بهشت و یا دوزخ را، و خود انسان در تمام مراحل انتخابگر است بنابراین سعی کنید و بکوشید که بهترین را برگزینید و آن بهترین، شهادت در راه خداست.

*اشتباه کوفیان را تکرار نکنیم

در این وصیت نامه آمده است: عزیزان من برای به ثمر رسیدن انقلاب بهای گران ‌قیمتی چون خون هزاران شهید پیر و جوان، زن و کودک، بهشتی و رجایی، مطهری و باهنرها داده‌ایم نکند خدای ناکرده اشتباه کوفیان را تکرار کنیم.

سردار شهید علوی با بیان اینکه گرچه سخت است که ببینید یک عده مانند گرگ در لباس میش در بعضی از ارگان‌ها رخنه کرده و ضربه‌هایی می‌زنند، در وصیت نامه خود تاکید کرد: شما ایثارگران چون خدا را دارید تا روحانیت پشتیبان شماست نهراسید و کار خود را در راه خداوند بزرگ ادامه دهید که شما پیروزید.

وی در پایان خطاب به خانواده خود نوشته است: امیدوارم که با ریخته شدن خون ناقابلم در راه الله در پیشگاه او مفتخر باشم و بدانید که عمر دنیا کوتاه است و سرانجام آدمی یک روز می‌آید و یک روز می‌رود چه بهتر که مرگ انسان شهادت در راه خدا باشد.

amirrezajafary بازدید : 36 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

سال روز آزاد سازی خرمشهر

 

 

 فتح خرمشهر فتح خاک نیست فتح ارزشهای اسلامی است

امام خمینی

شهر آسمانی

خرمشهر شقایقی خون‌رنگ است كه داغ جنگ بر سینه دارد... داغ شهادت. ویرانه‌های شهر را قفسی درهم‌شكسته بدان كه راه به آزادی پرندگانِ روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز كنند. زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند كه در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنكه گردن‌ها را باریك آفریده‌اند تا در مقتل كربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟ و مگر نه آنكه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند كه حسین را از سر خویش بیش‌تر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آنكه خانه‌ی تن راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه‌ی روح آباد شود؟ و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه‌ی سرگردان آسمانی، كه كره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند؟ و مگر از درون این خاك اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز كرم‌هایی فربه و تن‌پرور بر می‌آید؟ پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف‌های دلتنگ و در پس این پنجره‌های كوچك كه به كوچه‌هایی بن‌بست باز می‌شوند نمی‌توان جست، بهتر آنكه پرنده‌ی روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی كه مقصد را در كوچ می‌بیند، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد.

سید صالح خاطراتی از مجید خیاطزاده تعریف می‌كند.


‌‌زندگی زیباست، اما از مجید خیاطزاده بازپرس كه زندگی چیست. اگر قبرستان جایی است كه مردگان را در آن به خاك سپرده‌اند، پس ما قبرستان‌نشینان عادات و روزمرگی‌ها را كی راهی به معنای زندگی هست؟ اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی كه مقصد را در كوچ می‌یابد از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...

سید صالح موسوی نمی‌توانست شهادت مجید را ببیند و ندید. خبر شهادت او را در پِرشِن هتل آبادان به سید صالح رساندند... اما تو می‌دانی كه هر تعلقی، هر چند بزرگ، در برابر آن تعلق ذاتی كه جان را به صاحب جان پیوند می‌دهد كوچك است. پیكر مجید را برادرش رضا غسل داد كه اكنون خود او نیز به قبیله‌ی كربلاییان الحاق یافته است.

‌‌
محل قبلی كتابخانه‌ی امام صادق و منزل شهید جهان‌آرا

‌‌اینجا زمزمی از نور پدید آمده است... و در اطراف آن قبیله‌ای مسكن گزیده‌اند كه نور می‌خورند و نور می‌آشامند. زمزم نور در عمق خویش به اقیانوسی از نور می‌رسد كه از ازل تا ابد را فرا گرفته است و بر جزایر همیشه‌سبز آن، جاودانان حكومت دارند.

این نام‌ها كه بر زبان ما می‌گذرند، تنها كلماتی نگاشته بر شناسنامه‌هایی كه بر آن مهر «باطل شد» خورده است، نیستند. ما جز با صورتی موهوم از عوالم رازآمیز مجردات سر و كار نداریم و از درون همین اوهامِ سراب‌مانند نیز تلاش می‌كنیم تا روزنی به غیب جهان بگشاییم. و توفیق این تلاش جز اندكی بیش نیست.

پروانه‌های عاشق نور بال در نفس گل‌هایی می‌گشایند كه بر كرانه‌ی سبز این چشمه‌ها رسته‌اند. و نور در این عالم، هر چه هست، از آن نورالانوار تابیده است كه ظاهرتر و پنهان‌تر از او نیست. و مگر جز پروانگان كه پروای سوختن ندارند، دیگران را نیز این شایستگی هست كه معرفت نور را به جان بیازمایند؟ و مگر برای آنان كه لذت این سوختن را چشیده‌اند، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی چیزی هست؟

كتابخانه‌ی مسجد امام جعفر صادق بر تقوا اساس گرفته بود و این است زمزم نور، و اینانند قبیله‌ی نورخواران و نورآشامان. و قوام این عالم اگر هست در اینان است واگرنه، باور كنید كه خاك ساكنان خویش را به‌یكباره فرو می‌بلعید. مسجد جامع خرمشهر قلب شهر بود كه می‌تپید و تا بود، مظهر ماندن و استقامت بود و آن‌گاه نیز كه خرمشهر به اشغال متجاوزان در آمد و مدافعان ناگزیر شدند كه به آن سوی شط خرمشهر كوچ كنند، باز هم مسجد جامع مظهر همه‌ی آن آرزویی بود كه جز در بازپس‌گیری شهر بر آورده نمی‌شد. مسجد جامع، همه‌ی خرمشهر بود.

خرمشهر از همان آغاز خونین‌شهر شده بود. خرمشهر خونین‌شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم‌آوران و بسیجیانِ غرقه‌درخون ظاهر شود. و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق می‌توان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیكرهاشان زیر شنی تانك‌های شیطان تكه‌تكه شد و به آب و باد و خاك و آتش پیوست. اما... راز خون آشكار شد. راز خون را جز شهدا در نمی‌یابند. گردش خون در رگ‌های زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین‌تر است و نگو شیرین‌تر، بگو بسیار بسیار شیرین‌تر است. راز خون در آنجاست كه همه‌ی حیات به خون وابسته است. اگر خون یعنی همه‌ی حیات و از ترك این وابستگی دشوارتر هیچ نیست، پس بیش‌ترین از آن كسی است كه دست به دشوارترین عمل بزند. راز خون در آنجاست كه محبوب، خود را به كسی می‌بخشد كه این راز را دریابد. و آن كس كه لذت این سوختن را چشید، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمی‌یابد.

آنان را كه از مرگ می‌ترسند از كربلا می‌رانند. مردانِ مرد، جنگاوران عرصه‌ی جهادند كه راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه‌ی آتش جسته‌اند. آنان ترس را مغلوب كرده‌اند تا فتوت آشكار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد. و مؤ‌انسان حقیقت آنانند كه ره به سرچشمه‌ی فنا جُسته‌اند.

آنان را كه از مرگ می‌ترسند از كربلا می‌رانند. وقتی كار آن‌همه دشوار شد كه ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت، هنگام آن بود كه شبی عاشورایی بر پا شود و كربلاییان پای در آزمونی دشوار بگذارند...

كربلا مستقر عشاق است و شهید سیدمحمدعلی جهان‌آرا چنین كرد تا جز شایستگان كسی در آن كربلا استقرار نیابد. شایستگان آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است كه ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند؛ حكمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی‌انتهای نورِ نور كه پرتوی از آن همه‌ی كهكشان‌های آسمان دوم را روشنی بخشیده است.

ای شهید، ای آن كه بر كرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی بر آر و ما قبرستان‌نشینانِ عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش.

سيد شهيدان اهل قلم ... شهيد سيد مرتضي آويني 

 

 دروازه آسمان

خرمشهر دروازه اي در زمين دارد و دروازه ديگر در آسمان ، آن روزها زمين و آسمان به هم پيوسته بود و مردترين مردان از همين خاک بال در آسمان ها مي گشودند.
زمين عرصه يک حقيقت آسماني است و جنگ بر پا شده بود تا آن حقيقت بروز يابد.
آيا نام خرمشهر به همين خانه ها و خيابان ها و کوچه ها اطلاق مي شود که در آتش کينه متجاوزان مي سوزند يا نام خرمشهر شايسته آن خطه اي است که جوانانش مبعوث شدند تا حقيقت متعالي وجود انسان را ظاهر کنند.

 

يک بار ديگر هنگامي که پا بر خاک خرمشهر نهي ، يادهايي که در باطن اين فضا سيلان دارند ،اگر چه فراچنگ نمي آيند اما حضورشان احساس مي شود گويي نگاه آنها از جاي پنهان اما بسيار بزرگ نگران توست که چه مي کني ؟

سيد شهيدان اهل قلم ... شهيد سيد مرتضي آويني

amirrezajafary بازدید : 102 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

استان خوزستان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو

مختصات: ۳۱.۳۲۷۳°۰′۰″ شمالی ۴۸.۶۹۴۰°۰′۰″ شرقی / ۳۱.۳۲۷۳۰° شمالی ۴۸.۶۹۴۰۰° شرقی / 31.32730; 48.69400

خوزستان
IranKhuzestan.png
مرکز اهواز
مساحت ۶۴٬۰۵۷ کیلومترمربع
جمعیت ۴٬۵۳۱٬۷۲۰ نفر (سرشماری ۱۳۹۰)[۱]
تعداد شهرستان‌ها ۲۴ (۱۳۸۹)
منطقه زمانی IRST (گرینویچ+۳:۳۰)
-تابستان (دی‌اس‌تی) IRDT (گرینویچ+۴:۳۰)
زبان(های) گفتاری فارسی معیار، عربی خوزستانی، لری، شوشتری، دزفولی، بهبهانی و مندایی
نماینده ولی فقیه سید محمدعلی موسوی جزایری
استاندار سید جعفر حجازی [۲]

استان خوزستان با مساحت ۶۴٬۰۵۷ کیلومتر مربع در جنوب غربی ایران در کرانه خلیج فارس و اروندرود قرار دارد و مرکز استخراج نفت ایران به‌شمار می‌آید. شهر اهواز مرکز استان خوزستان است. این استان پنجمین استان پرجمعیت ایران است.

خوزستان از شمال به استان لرستان، از شمال شرقی و شرق به‌استانهای اصفهان و چهارمحال و بختیاری، از شمال غربی به‌استان ایلام، از شرق و جنوب شرقی به استان کهگیلویه و بویراحمد، از جنوب به استان بوشهر وخلیج فارس، و از غرب به کشور عراق محدود می‌شود.[۳] این استان با جمعیّت ۴٬۵۳۱٬۷۲۰ نفر (سرشماری ۱۳۹۰) دارای ۱،۰۸۳،۳۴۱ خانوار است که این تعداد شامل ۷۹۳ هزار و ۲۸۹ خانوار شهری و ۲۹۰ هزار و ۵۲ خانوار روستایی است.[۴] استان خوزستان در محدوده ۴۷ درجه و ۴۲ دقیقه تا ۵۰ درجه و ۳۹ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ و ۲۹ درجه و ۵۸ دقیقه تا ۳۲ درجه و ۵۸ دقیقه شمالی از خط استوا قراردارد.

خوزستان از جمله استان‌هایی است که در طول جنگ هشت ساله دچار آسیب و خسارت فراوانی شد. اشغال طولانی‌مدت برخی مناطق استان، موشک‌باران دایمی برخی شهرها و حملات هوایی و زمینی به شهرهای دزفول، بستان، هویزه، سوسنگرد، اهواز، شوش، شوشتر، شادگان، اندیمشک و بسیاری از مناطق دیگر، همه و همه باعث آسیب‌های فراوان به سرمایه‌های طبیعی و انسانی و زیرساخت‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن شد.

برپایه نتایج نهایی سرشماری عمومی نفوس و مسکن آبان‌ماه ۱۳۷۵ جمعیت استان خوزستان ۳۷۴۶۷۷۲ نفر بوده‌است که از این تعداد ۶۴ درصد در سکونتگاه‌های شهری و ۳۵ درصد در سکونتگاه‌های روستایی زندگی می‌کردند و ۱ درصد کوچرو بوده‌اند. شمار عرب‌ها در نواحی روستایی استان خوزستان در سال ۷۸ تعداد ۴۲۹۱۹۷ نفر برآورد شده که حدود ۳۷٫۸ درصد کل جمعیت روستایی استان را دربر می‌گرفت. جمعیت تخمینی عرب‌های استان خوزستان برپایه آمار ذکر شده در آن سال یک و نیم میلیون نفر بوده‌است.[۵]

از میان ۲۵ شهرستان این استان بیشترین تراکم عرب‌های خوزستان در شهرستان‌های دشت آزادگان، شادگان، ماهشهر، خرمشهر و آبادان است.[۶] بیش از ۹۹ درصد از عرب‌های خوزستان شیعه هستند.[۷]

نام[ویرایش]

نوشتار اصلی: زبان خوزی
خوزستان در نقشه‌ای از اصطخری (سدهٔ ۱۰م)
خوزستان در نقشه‌ای اثر محمود کاشغری (سدهٔ ۱۱م)

خوزستان، سرزمین مردمان خوزی یا هوزی یا حوزی (که استرابون و پلینیوس از آن به اسم اوکسی[۸]ذکر کرده‌اند)است. این استان با عیلامیان باستان و شوش کم و بیش مرتبط است. نام اهواز، شوش و هویزه منعکس کننده ساکنین این منطقه در زمان عیلامیان بوده‌است[۹]

به گفته سوات سوجک در کتاب‌های تاریخ کلاسیک اسلامی، نام این استان خوزستان بود. ابن حوقل- جغرافی دان قرن ۱۰ میلادی - در کتاب خودش صورت الارض در فصلی جداگانه این استان را همراه با نقشه توصیف می‌کند و یاقوت در سده ۱۳ میلادی در مجعم البلدان جزئیاتی از استان خوزستان نوشته‌است[۱۰]

ریچارد فرای درمورد خوزستان می‌نویسد: "خوزستان (به عربی الاهواز) استانی ثروتمند و کم ارتفاع بود که دست کم به هفت کوره تقسیم می‌شد ؛ بزرگترین جز آن هرمزداردشیر یا هرمزدشهر بود که عرب‌ها بدان سوق‌الاهواز می‌گفتند "[۱۱]

واژه خوزستان به معنای سرزمین «خوزها» است و خوز را به صورت‌های «هوز» و «حوز» نیز می‌نوشتند و جمع هوز در زبان عربی اهواز است که نام کرسی ایالت خوزستان است.[۱۲] البته ابن خردادبه (متوفای حدود ۳۰۰ ق) خوزستان را با همان اهواز یکی می داند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره بر می شمارد که با نام کور الاهواز می خواندش.[۱۳]

ابن خردادبه نظر دیگری درباره نام اهواز دارد. او نه فقط اهواز بلکه کل موقعیت جغرافیایی خوزستان امروزی را اهواز می داند. (متوفای حدود ۳۰۰ ق) خوزستان را با همان اهواز یکی می‌داند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره بر می‌شمارد و به آن اکوار الاهواز می‌گوید. [۱۴] سبب وجود همین هفت کوره در این سرزمین، عضدالدوله دیلمی، آنجا را اقلیم هفت حوزه نام گذارده تا آنجا که مقدسی در قرن چهارم هجری، از رواج این نام خبر داده و پیروی خود را از آن، اعلام می‌دارد. همچنین او یادآور می‌شود که برخی از این حوزه‌ها از میان رفته‌است. [۱۵] [۱۶]

تاریخ خوزستان[ویرایش]

نوشتار اصلی: تاریخ خوزستان

دوران باستان[ویرایش]

«خوزستان» در دوران باستان، به‌ویژه، در دوره هخامنشی به دو ناحیه تقسیم می‌شد: بخش‌های شمال و شمال شرقی که انشان (انزان) نام داشت و سرزمینهای باصفا و کوهستانها و جنگلهای فراوانی را شامل بود، و ناحیه جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگه‌ای جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگه‌ای سرسبز و پرآب بوده که به قاره‌ای کوچک و مستعد می‌مانست. بخش‌های جنوبی که «عیلام» نام داشته یادآور تمدنهای دیرینه خوزستان است و بشدت تحت تأثیر فرهنگ «میان‌رودان» بوده و جغرافیای وسیعی را شامل می‌شده که حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خلیج فارس امروزی است.

«استرابون» جغرافی‌دان عهد باستان، خوزستان را از حاصلخیزترین جلگه‌های جهان می‌داند. زیرا رودخانه‌های زیادی این دشت را آبیاری می‌کرده که امکان کشاورزی و آبادانی را در این منطقه میسر می‌ساخته‌است. شاید بر همین اساس بوده که عده‌ای بر این باورند که نام این سرزمین «هند» یا «اند» بوده که به معنی «جایی با آب‌های فراوان» است.

درباره آبادی مرکز خوزستان در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» تألیف «ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی» جهانگردی از بیت‌المقدس آمده‌است:

«شوشتر در همه این سرزمین، خوشتر، استوارتر و مهم‌تر از آن شهری نباشد. نهر به دور آن می‌چرخد نخلستان و باغها آن را فرا گرفته‌اند. بافندگان ماهر پنبه و دیبا در آن بسیارند از همه شهرها برتر است، اضداد را در خود جمع و در نزد جهانیان شهرت دارد. و درباره‌اش گفته‌اند آن همچون بهشتی است. باغهایش پر از ترنج و انار خوب، انگور و گلابی عالی و خرما می‌باشد. بهشت خوزستان است دیبای آن را به مصر وشام می‌برند، مردمش با خوشی عمر می‌گذرانند.»

همچنین در سفرنامه «ابن بطوطه» جهانگرد مراکشی می‌خوانیم:

«سر انجام به شهر تستر (شوشتر) رسیدم که در قلمرو اتابک و سر حد بین دشت وکوهستان است. شهری بزرگ، زیبا، خرم و دارای پالیزهای نیکو و باغهای عالی است این شهر محاسن زیاد و بازارهای معتبر دارد و از شهرهای قدیمی است. در دو طرف رودخانه باغ قرار دارد و محاذی دروازه دسبول مانند بغداد و حله جسری از کشتیهای کوچک درست کرده‌اند، میوه در تستر فراوان است، خیرات و برکات این شهر بسیار و بازارهای آن در خوبی بی‌مانند می‌باشد.»

وجود مراکز علمی و فرهنگی همچون دانشگاه جندی شاپور در این استان دال بر اهمیت و رونق این منطقه‌است که‌استادان بزرگ دانش پزشکی را از یونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بوده‌است. این دانشگاه را ساسانیان بنیان گذاردند. این دانشگاه پزشکی که به دستور شاپور اول (۲۴۱-۲۷۱ م) به سبب وجود آب و هوا و طبیعت پر نعمت و مناسب در گندی شاپور(نزدیک دزفول)ساخته شد. توسط شاپور دوم (ذوالاکتاف) مرمت و بازسازی گشت و در زمان انوشیروان تکمیل و توسعه یافت. دانشمندان و شاعران بزرگی همچون ابونواس حسن بن هانی اهوازی، که از ارکان شعر عرب است، عبداله بن میمون اهوازی، نوبخت اهوازی منجم و فرزندانش، جورجیس پسر بختشوع گندیشاپوری و شاعران شیعی، مانند ابن سکیت و دعبل خزائی که با اشعار خود ولایت و امامت را پاس داشته‌اند و زبان به مقاومت گشوده‌اند از همین منطقه برخاسته و در این دیار زندگی می‌کرده‌اند.

شماره ۱: ظرف سفالین کشف شده در تل باکون فارس حدود ۴۵۰۰ سال پیش از میلاد
شماره ۲: جام یا گلدان سفالین کشف شده در شوش، خوزستان کنونی. حدود ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد

خوزستان در آغاز اسلام[ویرایش]

والی بصره در اوایل سال ۱۶ مغیره بن شعبه را از طرف خود مامور فتح بلاد خوزستان کرد و مغیره به آسانی دهقانان ایرانی اهواز را به تسلیم و قبول جزیه وادار ساخت، اما عمر به علت حرکت زشتی که از مغیره روایت کردند او را از حکومت بصره برداشت و ابوموسی اشعری را به جای او فرستاد. ابوموسی دنباله فتوحات پیشینیان خود را گرفت و پس از چند رشته جنگ بلاد رامهرمز و شوش را مفتوح کرد. اما چون به شوشتر رسید به مقاومت هرمزان والی آنجا که در قلعه شهر متحصن بود برخورد، ناچار از خلیفه کمک خواست و عمر دستور داد که از کوفه عمار بن یاسر با لشگریانی به یاری ابوموسی برود.[۱۷]

هرمزان و ایرانی‌های شوشتر سخت مقاومت کردند و عرب با وجود کثرت عدد بر ایشان پیروزی نیافتند تا آنکه به دلیل یک نفر خائن ایرانی بر مقام زنان و اطفال مدافعین راه یافتند و این کیفیت پای هرمزان و اصحاب او را در مقاومت سست کرد و جمعی از ایشان برای آنکه به دست مسلمین نیفتند خود و عزیزان خود را کشتند. سرانجام هرمزان از ابوموسی امان خواست و ابوموسی قبول این تکلیف را به امر خلیفه موکول ساخت و هرمزان به مدینه فرستاد. هرمزان به ظاهر پیش خلیفه اسلام آورد و عمر برای او وظیفه‌ای نیر مقرر داشت، اما چون بعدها به شرکت در قتل خلیفه و همدستی با ابولولو متهم شد مسلمین او را کشتند.[۱۸]

پس از تسلیم هرمزان، شوشتر و جندیشاپور و بلاد دیگر خوزستان همه مسخر ابوموسی شدند و به این ترتیب فتح قسمت جلگه‌ای ایران تماما به دست مسلمین به انجام رسید.[۱۹]

نام عربستان در دوره‌ای از تاریخ[ویرایش]

به گفته ریچارد فرای به خاطر تاثیر قوی عرب زبان‌های مهاجر به جنوب غربی این استان-مخصوصاً مهاجرت بنی کعب و بنی لام-از قرن ۱۶ تا ۱۹ میلادی، نام عربستان به این ناحیه‌استان از زمان صفویه اطلاق گردید تا اینکه در زمان رضا شاه پهلوی با نام خوزستان جایگزین شد که خط پایانی بر آرزوهای تجزیه طلبانه شیخ خزعل، رئیس قبیله کعب بود[۲۰]

در اواخر قرن ۱۶ میلادی قبیله کعب از عراق به جنوب خوزستان مهاجرت کردند. در طی قرون موفقیت آمیز[۲۱]قبایل عرب بیشتری از جنوب عراق به نوار مرزی جنوب غربی خوزستان مهاجرت کرده‌اند..[۲۲]

در گویشهای فارسی باستان و زبان پهلوی که در خوزستان و جنوب غربی ایران تکلم میشده(و هنوز می‌شود) «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفته‌اند. البته تا سالهای اخیر این اسامی را با حرف (ح) نیز می‌نوشته‌اند. از سوی دیگر «یاقوت حموی» واژه «خوز» را با نامهای «خوز» و «هوز» و «اهواز» و «هویزه» هم ریشه می‌داند. «اهواز» محرف واژه «اواز» و «اوجا» نیز هست که در کتیبه داریوش بیستون آورده شده و این نام در کتیبه نقش رستم «خواجا» یا «خوجا» حک شده که هزار سال پیش، مرکز حکومت نشین استان خوزستان بوده‌است. پس از هخامنشی، در دوران اشکانی، ساسانی و تمام دوران اسلامی شوشتر مرکز حکومتی خوزستان بوده‌است. در سال ۱۳۰۳ در پی شیوع بیماری وبا در شوشتر مرکز حکومتی خوزستان به شهر تازه تاسیس اهواز که در ان زمان به نام ناصرالدین شاه ناصریه خوانده می‌شد منتقل شد و تا کنون نیز اهواز است. «به هر حال به وسیله بیگانگان برای تعمیم نام عربستان و فراموش شدن کلمه خوزستان سعی بسیار به کار رفت. این وضع تا سال ۱۳۰۳ه. ش. که حکومت مرکزی موفق شد پس از چندین سال غفلت از امور خوزستان به آن ناحیه توجه کند، باقی بود. در این تاریخ نام عربستان به کلی از فرمانها و مکاتبه‌های دولتی حذف و به {نام قدیمی آن} خوزستان تغییر نام یافت.»[۲۳]

در شاهنامهٔ فردوسی به تصحیح جلال خالقی مطلق از این خطه با نام خوزیان یاد شده‌است. برای نمونه:

بشد تیز با لشکر خوزیان   برآن سود جستن سرآمد زیان[۲۴]
وزان پس بر کشور خوزیان   فرستاد بسیار سود و زیان[۲۵]
همی‌رفت تا کشور خوزیان   ز لشکر کسی را نیامد زیان[۲۶]

«ابن منظور» به سال ۷۱۱ ه. ق. در «لسان العرب» اشاره دارد: و الخوز جیل من الناس، اعجمی معرب، یعنی: «خوز» قوم یا قبیله‌ای از مردم عجمند. از سوی دیگر «خوز» را به معنی «شکر» و «نیشکر» نیز معنا می‌کنند. زیرا خاک حاصلخیز و بارور خوزستان، استعداد ویژه‌ای برای رشد این گیاه داشته و آنجا بهترین محصول نیشکر را به دست می‌داده‌است.

در کتاب «مجمع التواریخ و القصص» خوزستان به نام «حجوستان» و «حبوجستان و اجار» آمده‌است که به نظر می‌آید، برگرفته از زبان پهلوی با عناوین «حبوجستان» و حوجستان است. همچنانکه در بعضی از گویشهای رایج در این استان «بختیاری» برای ادای حرف «خ» از «ح» نیز بهره می‌گیرند. بنابراین واژگان «اوج»، «هوز»، «هوج»، «حوز» و «خوز» در سیر تحول و تطور لفظی با پسوند «ستان» و «اوجستان» به تدریج بر اثر سایش تلفظ، از «هوجستان» به «خوزستان» تغییری یافته‌است.[منبع بعدی فقط مربوط به جمله بعدی است] در متون پارتی نیز واژه هوزستان اشاره به همان نام خوزستان در دوران نوین دارد.[۲۷]

در گویشهای فارسی باستان و زبان پهلوی «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفته‌اند.

اقتصاد و منابع طبیعی[ویرایش]

در سال ۱۲۸۷ خورشیدی نخستین چاه نفت ایران و خاورمیانه، توسط گروهی بریتانیایی به سرپرستی ویلیام ناکس دارسی در شهر مسجد سلیمان در خوزستان حفر و نفت از آن استخراج شد. این چاه که به «چاه شماره یک» مشهور است، نخستین چاه نفت در جهان است که از آن در مقیاس صنعتی، نفت استخراج شده، و اولین گام در تاسیس صنعت نفت ایران و شرکت نفت انگلوپرشین بوده‌است. چاه شماره یک هم‌اکنون بصورت موزه تحت مدیریت شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب ایران (NISOC) اداره می‌شود. استان خوزستان غنی‌ترین استان ایران در زمینهٔ منابع نفت و گاز است که در حال حاضر عمدهٔ درآمد کشور از راه صدور این دو محصول حاصل می‌شود.

اهواز، مرکز صنایع پخش نفت و گاز در خوزستان و تمامی مناطق نفتخیز در جنوب، غرب و شرق ایران است. پالایشگاه آبادان و پتروشیمی بندر امام و پتروشیمی ماهشهر از جمله صنایع وابسته به نفت در این استان هستند.

کارخانجات ذوب و فولادسازی و محصولات آهنی و فولادی و لوله‌سازی از جمله صنایعی هستند که تأثیر بسزایی در اقتصاد منطقه و استان دارند. از جملهٔ این مجموعه‌ها می‌توان به لوله‌سازی خوزستان، گروه ملی صنعتی فولاد ایران، شرکت فولاد خوزستان، نورد کاویان اشاره کرد.

گرمای بیش از حد و تمرکز صنایع بزرگ در استان خوزستان باعث شده است که این استان پس از استان تهران بزرگترین مصرف‌کنندهٔ انرژی در ایران باشد.[۲۸]

نیروگاه‌های حرارتی و گازی استان عبارتند از رامین، زرگان، آبادان، خرمشهر و فجر.[۲۹]

تا چندی پیش قابلیت کشتی‌رانی تجاری در رود کارون تا بندری در شهر اهواز وجود داشت و بخشی از بار ترانزیت تجاری از این راه منتقل می‌شد. اما در پی عدم رسیدگی این کاربرد درحال حاضر منتفی است و کشتی‌رانی تجاری عملاً انجام نمی‌گیرد. بندرهای آبادان و خرمشهر (با دسترسی از رود بهمن‌شیر) و ماهشهر و بندر امام پیش از جنگ ایران و عراق از لحاظ تجاری اهمیت فراوانی داشتند و مجموعهٔ این بنادر با خط آهن خرمشهر-تهران، مسیر پر اهمیتی برای حمل و نقل تجاری بود، اما در طول جنگ ایران و عراق، آسیب فراوانی دیدند و عملاً مخروبه و متروکه شدند و امروز با روندی بسیار کُند، به کسری از وضعیت سابق خود نزدیک می‌شوند...!

آب فراوان رودهای کارون، کرخه و هندیجان (زهره)، جراحی، مارون، اروند و دز که اکثراً جزو پرآب ترین رودهای ایران هستند و ساختار جلگه‌ای استان خوزستان، قابلیت بالقوهٔ کشاورزی فراوانی در آن ایجاد کرده‌است. جدا از کشاورزی سنتی و نیمه مکانیزهٔ محصولات سنتی (مثل برنج، گندم، مرکبات و صیفی‌جاتنیشکر هم به صورت صنعتی در قالب طرح توسعه نیشکر و صنایع جانبی استان خوزستان در ابعاد جغرافیایی وسیعی کاشته شده و مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد.

از جمله صنایع جانبی قدیمی نیشکر در خوزستان، مجتمع کاغذسازی هفت‌تپهاست که از دیرباز با استفاده از ضایعات نیشکر به تولید کاغذ می‌پردازد.

amirrezajafary بازدید : 77 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

نام : مریم فرهانیان وصیتنامه شهیده مریم فرهانیان - به ولايت فقيه ارج بنهيم و بدانيم كه الان امام خميني بر ما ولايت دارد

تولد : ۲۴ دی ماه سال ۱۳۴۲

محل تولد : آبادان در خانواده‌ای متوسط و مذهبی

تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ماه ۱۳۶۳

محل شهادت : گلستان شهداء آبادان در اثر اصابت خمپاره دشمن

محل دفن : گلزار شهدای آبادان

در ۱۴ سالگی با کمک برادر رشید خود «شهید مهدی فرهانیان» خود را مجهز به سلاح معرفت و بصیرت الهی کرد و با درک صحیح از وضعیت حاکم بر کشور و نیز ماهیت استکبار جهانی امپریالیسم،مبارزات خود را علیه ظلم های رژیم پهلوی آغاز کرد .

این شهیده بزرگوار با اوج‌گیری مبارزات مردم در جریان انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیمایی‌های مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت کرد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به جمع این خیل عاشق پیوست و دوره‌های آموزشی را با موفقیت به پایان رساند.و با آغاز جنگ تحمیلی درشهر آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده به دفاع ازخاک کشورش پرداخت .

شهیده مریم فرهانیان درسن ۱۷ سالگی در بیمارستان امام خمینی (ره) آبادان مشغول امداد‌گری شد و به مدت سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحین جنگ در بیمارستان های مختلف آبادان ادامه داد که در این مدت یک بار به شدت زخمی شد و به اجبار در بیمارستان بستری شد .

وی کسی بود که زینب وار از برادران رزمنده مجروح پرستاری می کرد.مریم فرهانیان یکی از ۱۸ نفر خواهران، امدادگران داوطلب بود که در زمان جنگ در بیمارستان طالقانی آبادان در قسمتهای مختلف، خالصانه خدمت کرد وی در تمام مدت عمر گرانبهایش با بیداری و هوشیاری سیاسی، دینی زندگی کرد رفتار و منش این شهیده الگوی زن مسلمان ایرانیست .

اين شهيده بزرگوار از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تا روز شهادت با بيداري كامل و حس زيباي عشق و ايثار در شهر مقاوم آبادان مشغول خدمت و ترويج اخلاق، رفتار و منش يك زن مسلمان بود. به هنگام شكست محاصره آبادان و آزادي خرمشهر و بسياري از عمليات‌هاي ديگر فعاليت چشمگيري داشت تا بالاخره بر اثر متوقف شدن عمليات پس از آزادي خرمشهر به‌منظور رسيدگي به خانواده شهدا در واحد فرهنگي بنياد شهيد آبادان مشغول فعاليت شد .

شهيده مريم فرهانيان از نگاه خانواده و دوستان
بسيار تقيد داشت كه پدر و مادرش از او راضي باشند همچنين خيلي به خواندن نماز اول وقت تقيد داشت. بسيار اهل مطالعه بود، كم مي‌خوابيد و بيشتر به خودسازي مي‌پرداخت. مريم استثنايي نبود اما خيلي خودساخته بود، نفرت از غيبت، محبت خالصانه‌اش به ديگران، هيچ چيز را براي خود نخواستن از شاخصه‌هاي اخلاقي او بود. شهيده مريم فرهانيان همواره مي‌گفت برخي سكوت‌ها و حرف‌هاي نابه‌جا، گناهان كوچكي هستند كه تكرار مي‌كنيم و برايمان عادت مي‌شود، گناهان بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه مي‌شود، اين گناهان كوچك هستند كه متوجه نمي‌شويم.
شهيده مريم فرهانيان در بسياري از عمليات دوران دفاع مقدس از جمله شكست حصر آبادان و آزادسازي خرمشهر حضوري فعال و چشمگير داشت.
زهرا سامري همرزم شهيده مريم فرهانيان:
رمز موفقيت مريم اين بود كه هيچ‌گاه دلبسته دنيا نشد و دنيا و زرق و‌ برقش را نمي‌ديد. وي با بيان اينكه من تنها چهار سال با مريم همرزم بودم، اذعان داشت: براي انتخاب دوست بايد بيشترين دقت را انجام دهيم اما مريم پيش از آنكه دوست من باشد الگوي خوب و مطمئني بود.
مريم نخست به عنوان امدادگر در بيمارستان مشغول فعاليت بود و سپس وارد بنياد شهيد شد، مريم روحي پويا داشت و سكون و يك‌جا ماندن را نمي‌توانست تحمل كند و اگر مي‌ديد در جاي ديگري مي‌تواند خدمت كند خود را به آنجا مي‌رساند.
او پس از مدتي فعاليت در بيمارستان، به عنوان مددكار اجتماعي در بنياد شهيد مشغول شد و به مددكاري و مواظبت از مادران شهيدان مي‌پرداخت و او اعتقاد داشت كه مراقبت از مادران شهدا چيزي كمتر از جنگيدن در جبهه‌ها نيست .
خاطره ای از سامری :
روزي وارد خانه شدم و مريم را رو به قبله ديدم وقتي جلوتر رفتم، ديدم مريم روي دستانش مي‌زند و از او سؤال كردم كه مشكلي پيش آمده، چيزي نگفت اما بعدها براي من تعريف كرد كه من هر روز اعضاي بدنم را مواخذه مي‌كنم و از آنها مي‌پرسم كه امروز براي خدا چه كاري انجام داد‌ه‌ايد .
خانم سامری در خصوص عزاداري‌هاي بي‌نظير همرزمش می گوید :
در ايام فاطميه روزي سرزده وارد خانه شدم و ديدم مريم به پهناي صورت اشك مي‌ريزد و نام حضرت زهرا(س) را صدا مي‌زند .
به او گفتم كه چرا اينقدر اشك مي‌ريزي؟
گفت : شما اگر مادرتان فوت كند چه كار مي‌كنيد، شادي مي‌كنيد يا گريه؟
مریم علي‌رغم فعاليت زيادي كه داشت روزه مي‌گرفت و تنها با نان و آب افطار مي‌كرد .
هيچ چيز او را راضي نمي‌كرد و همين موجب شده بود كه يك لحظه آرامش نداشته باشد تا اينكه در بهار عمر خود با رسيدن به مقام شهادت به آرامش هميشگي رسيد .

فاطمه فرهانيان خواهر شهيده مریم :شهيده مريم فرهانيان يك انسان معمولي با انديشه‌هاي بلند بود، چراكه با شناخت راه و مسير درست به درجه رفيع شهادت نائل آمد .او در هنگام دفاع از ميهن در سن نوجواني و جواني قرار داشت، اما آنقدر به خودسازي و تهذيب نفس پرداخته بود كه در سن 21 سالگي به درجه شهادت نائل آمد .اين شهيده بزرگوار با تأسي از حضرت زهرا(س) در جواني به شهادت رسيد و همواره در رفتار و كردار خويش ايشان را الگو قرار داده بود .
شهيده مريم همواره در زندگي به دنبال شناخت تكليف و وظيفه ديني و شرعي خود بود و با جديت به وظايف خود عمل مي‌كرد .
شهيده مريم فرهانيان يك انسان معمولي با انديشه‌هاي بلند بود، چرا كه با شناخت راه و مسير درست و با تلاش و مجاهدت براي رسيدن به قله‌هاي متعالي انساني به درجه شهادت نائل شد .
مريم توجه ويژه‌اي به مبدأ و مقصد خلقت انسان داشت و از عادات پسنديده ايشان اين بود كه در جمع‌هاي دوستانه با گريز به مسئله معاد اين موضوع را براي ديگران هم يادآور مي‌شد .
در جريان فتنه‌هاي اخير همان اندازه كه اهميت اطاعت از ولايت فقيه براي همگان مشخص شد، در جريان جنگ تحميلي نيز شناخت حق از باطل مشكل بود و در اين زمان مريم توجه خاصي به فرمان و سخنان امام خميني(ره) داشت .
مريم هنگام نماز خواندن به گونه‌اي بود كه اطرافيان به خوبي متوجه خشوع و خضوع ايشان بودند .
گذشت و فداكاري، مهرباني و ايثار و گذشتن از حق خود در زماني كه حق با اوست از جمله ديگر ويژگي‌هاي شخصيتي شهيده مريم فرهانيان بود .
مريم همواره گناهان كوچك را زمينه‌اي براي انجام گناهان بزرگ مي‌دانست ابراز داشت: بايد از گناهان كوچك ترسيد چرا كه كوچك شمردن گناهان صغيره باعث بروز بسياري از مشكلات و گناهان كبيره مي‌شود .
وي در خصوص شجاعت اين شهيده دفاع مقدس می گوید : در روزهاي نخستين جنگ و در حالي كه تنها 20 روز از شهادت برادرمان مهدي گذشته بود و مادرم شرايط روحي نامساعدي داشت مريم قضيه بازگشت به آبادان را مطرح كرد .
هيچ كس جرأت مطرح كردن بازگشت به جبهه‌هاي جنگ را به مادر نداشت، اما مريم بهترين تصميم را گرفت و مجوز بازگشت هشت نفر از اعضاي خانواده را نيز به همراه خود به جبهه از مادرمان گرفت .

هنگام شهادت :

این شهیده بزرگوار در غروب سیزدهم مرداد ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که همراه با دو تن از خواهران همکار خود بر مزار شهیدی که بنا به وصیت مادر شهید که از آنان قول گرفته بود هر سال به جای او بر سر مزار پسر شهیدش حاضر شوند، در حالی که راهی گلستان شهداي آبادان شده بودند مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی قرار گرفتند و دو خواهر همراه او زخمی شدند و مريم فرهانيان نماد رشادت و مجاهدت زن‌ ايراني به فیض شهادت نایل شد .

وصيت نامه شهيده مريم فرهانيان

بسم الله الرّحمن الرّحيم و به نستعين انّه خير ناصر و معين
وصيتم را با نام خدا، اين بزرگترين بزرگترها، آن يگانه مطلق، اين فريادرس مستضعفان، اين در هم كوبنده كاخ ستمگران و يزيديان، اين منجي حق و عدالت، اين فرستاده ي قرآن، اين شنونده غم ها، اين مشكل گشاي دردها و ... شروع مي كنم.
اول از هر چيز از انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني به اندازه فهم خودم و وظايفم كه بر دوش دارم بگويم، انقلابي كه با دادن خون هزاران شهيد و هزاران معلول به اولين مرحله پيروزي خود رسيد. انقلابي كه در آن مردم، اسلام را، اين كامل ترين دين را مبناي كار خود قرار دادند و از آن الهام گرفتند و وحدتي را كه به دست آورده بودند، با توجه به دين اسلام و رهبري قاطع امام آن را حفظ كردند.
قدر اين رهبر را بدانيد و همواره پشت سر او باشيد. از امام پيروي كنيد. به پيام ها و فرمان ها و دستوارت اسلامي امام توجه كنيد و سعي كنيد از هر كلمه امام درس بگيريد.
امام را تنها نگذاريد. اين هواي نفسي را كه امام از آن صحبت و سعي مي كند آن را از وجود ما بزدايد، شما هم سعي كنيد كه در اين راه موفق شويد. سعي كنيد خود را بشناسيد كه اگر خود را بشناسيد خدا را شناخته ايد. در هيچ كاري خدا را از ياد نبريد. و همواره به ياد خدا باشيد و با هم به مهرباني رفتار كنيد.
امام زمان را از ياد نبريد. همواره به فكر امام زمان باشيد. همواره در راه اسلام باشيد و براي تحقق بخشيدن به آرمان اسلام بكوشيد و به قدرت الهي توجه داشته باشيد كه بالاتر و با عظمت تر از تمام قدرت هاست. هيچ وقت قدرت خدا را از ياد نبريد و سعي كنيد كه هر چه بهتر تزكيه نفس كنيد. چيزي را كه امام اينقدر درباره اش تكيه مي كنندكه تزكيه نفس كنيد. و در بين خطراتي كه ما را تهديد مي كنند هيچ خطري بالاتر از اين نفس نيست كه گاه انسان را به انحراف مي كشاند و خود انسان متوجه نمي شود.
قرآن بخوانيد زيرا قرآن تمام دستورات زندگي را به شما مي گويد. نهج البلاغه و صحيفه سجاديه هم همينطور.
مادر! اگر من سعادت شهادت را داشتم و شهيد شدم، اصلاناراحت نباش. ما همه امانت هستيم و همه ما از دنيا مي رويم، زيرا اين دنيا آزمايشگاهي است كه خداوند بندگان خود را در آن، مورد آزمايش قرار مي دهد. اين ما هستيم كه بايد سعي كنيم و از اين امتحان كه بالاترين امتحان هاست سربلند بيرون بياييم و در قيامت پيش خدا سرافكنده نباشيم.
يادم هست كه در آخرين جلسه گفتگويي كه با برادر شهيدم داشتم، درباره معاد برايم صحبت مي كرد و مي گفت در فكر آخرت باشيد و بعد از اين جلسه بود كه مقام شهادت را به دست آورد. از صميم قلب به او تبريك مي گويم و از خدا مي خواهم صداقتي همانند شهيدان به من عطا كند و سعادت اين را بدهد كه تنها و تنها در راه او قدم برداريم و براي رضاي او كار كنيم.
شهيد كسي است كه به آخرين مرحله كمال خود رسيده است و راهش را با آگاهي، ايمان و خلوص مي پيمايد و هميشه پيروز و جاويد است.
به ولايت فقيه ارج بنهيم و بدانيم كه الان امام خميني بر ما ولايت دارد و بدانيم تنها در اين صورت در دنيا و آخرت موفق مي شويم كه با همديگر صميمي باشيم و با دشمن مقابله كنيم. چه دشمناني كه در درون ما هستند و چه دشمنان بيروني. من هم مانند برادر شهيدم (مهدي) هر چه يادم آمد نوشتم و اگر در گفتارم اشتباهي هست، به بزرگي خودتان ببخشيد .
 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مریم فرهانیان

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب سایت درچه سطحی مشاهده نمودید؟
    سایت های کاربردی

    leader.jpg
    drrohani.jpg
    majlis.png
    ghgh.png
    http://www.8pic.ir/images/82086723376344085293.png
    images54.jpeg
    5445.jpeg
    http://www.8pic.ir/images/32420978701375817097.jpeg
    آمار سایت
  • کل مطالب : 426
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 126
  • آی پی دیروز : 46
  • بازدید امروز : 139
  • باردید دیروز : 59
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 139
  • بازدید ماه : 421
  • بازدید سال : 4,546
  • بازدید کلی : 61,782