loading...
۩۞۩.شوق پرواز.۩۞۩
amirrezajafary بازدید : 50 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

سحر آربین كار بازیگری را با تئاتر و گذراندن دوره های بازیگری در مدرسه استاد سمندریان آغاز كرده است. او با تجربه سریال نیمه كاره «چاه پنجاه» به كارگردانی اصغر هاشمی، پیش از این با مهدی صباغ زاده فیلم سینمایی راه بهشت...

سحر آربین از مریم سریال اولین انتخاب می‌گوید

سحر آربین كار بازیگری را با تئاتر و گذراندن دوره های بازیگری در مدرسه استاد سمندریان آغاز كرده است. او با تجربه سریال نیمه كاره «چاه پنجاه» به كارگردانی اصغر هاشمی، پیش از این با مهدی صباغزاده فیلم سینمایی «راه بهشت» را نیز كار كرده است. بازیگر تلهفیلم «مردان زمین» از مریم مجموعه «اولین انتخاب» میگوید:

خانم آربین قبل از اینكه برویم سراغ سریال «اولین انتخاب» از «چاه پنجاه» اولین تجربه حضورتان در سریال تلویزیونی چه خبر؟
ـ خبری ندارم و واقعاً نمی‌دانم قرار است آن كار ادامه پیدا كند یا خیر...

چطور شد به تیم بازیگری سریال «اولین انتخاب» پیوستید؟
ـ با توجه به شناختی كه از آقای صباغ‌زاده به واسطه تجربه‌های همكاری قبلی‌مان داشتیم، من را برای این سریال نیز دعوت كردند و من هم در خدمتشان بودم.

با توجه به اینكه فیلمنامه سریال در قدم اول آماده نبود، چه تعریفی از شخصیت مریم داشتید؟
ـ شخصیت مریم ابتدا تعریف درستی نداشت، یك داستان دو ـ سه خطی برای ما تعریف كردند كه قرار بود در خانواده این پزشك من نقش دختر كوچكتر را بازی كنم، كاراكتر ابتدا به آن صورتی نبود كه من بخواهم به آن شكل كه باید و شاید شخصیت‌پردازی كنم. وقتی وارد كار شدیم و در جریان تصویربرداری قرارگرفتیم، در گفت‌و‌گو با نویسنده گفتم چون آدم‌های این خانواده خیلی طبیعی و نرمال نیستند، به لحاظ ذهنی و رفتاری دوست دارم مریم هم یك شخصیت ساده لوح و اصولاً در فضا باشد و یك جورهایی او نیز كاراكتر نرمالی نداشته باشد.

با پیشنهادتان موافقت شد؟
ـ خیر، در نهایت من مریمی را بازی كردم كه ساخته ذهن ایشان بود.

با این حال فكر می‌كنم شما تا حدودی در برخی از لحظات بازی‌تان به سمت خواسته خودتان هم در خصوص این كاراكتر رفتید؟
ـ (می‌خندد) اوایل كار بله، یك جورهایی با شیطنت در برخی واكنش‌هایم به آن سمت و سو كشیده شدم، ولی در ادامه نشد، در واقع داستان راه نمی‌داد و اگر شخصیت در فضای جدی‌تری دیده می‌شد، بهتر بود.

به نظرم فیلمنامه در فضایی كاملاً جدی نگارش شده و این كار تیم كارگردانی و بازیگری را در اجرای یك سریال مفرح سخت می‌كند، در واقع ما موقعیتی كمیك در قصه نمی‌بینیم.
ـ چه خوب شد كه به این مسئله اشاره كردید، بله سریال «اولین انتخاب» كاملاً جدی نوشته شده بود. چیزی كه شما الان به عنوان یك كار طنز ملاحظه می‌كنید، برمی‌گردد به قابلیت خود بازیگران.

اگرچه بازیگران سریال هم جز خانم لرستانی و خانم امیرجلالی آنچنان سابقه كار طنزی تلویزیون ندارند و این بار تجربه‌ای نو را پشت سر ‌گذاشتند.
ـ بله...

فكر می‌كنم احتمالاً بازیگران بر مبنای فیلمنامه ابتدایی كه اصلاً طنز نبوده انتخاب شدند، اما سر صحنه فضای كار شیرین می‌شود و...
ـ بله، موافقم، همین طور بوده است. مثلاً آقای خداپناهی هیچگاه فكر نمی‌كنم بتواند كار طنز انجام دهد ولی در سریال ما حضوری موفق داشته است. من باید بگویم سریالی كه الان می‌بینید بر اساس قابلیت‌های خود بازیگران است تا فیلمنامه و مسائلی كه در ذهن آقای نعمتی وجود داشته است، چون واقعاً متن خیلی جدی بود.

در مورد شخصیت «مریم»...
ـ مریم در ابتدا حضور چندانی در قصه نداشت و در حد یك اكسسوار صحنه بود (می‌خندد) ، معمولاً او را هاج و واج یا در حال بدو بدو می‌دیدیم، اما همانطور كه در قصه پیش می‌رفتیم حضور پررنگ‌تری پیدا کرد و به قصه مریم و فرزاد نیز پرداخته شد.

شما در اولین تجربه بازیگری‌تان در یك سریال تلویزیونی توانستید از پس یك نقش در حال و هوای طنز برآیید و ممكن است در این ژانر بمانید...
ـ من كار طنز را دوست دارم، اگرچه خودم اصولاً آدم طنازی نیستم. سر این سریال احساس كردم می‌توانم در این ژانر موفق باشم، اگرچه بسیار سخت بود. واقعاً ابتدا استرس داشتم و می‌ترسیدم نتوانم در این فضا درست كار كنم، اما امروز بسیار به این ژانر علاقه‌مند هستم.

سبك و سیاق كارگردانی مهدی صباغ‌زاده چقدر در هدایت تیم بازیگری مؤثر بود؟ به خصوص شما كه در این ژانر تجربه‌ای نداشتید و اصولاً به هدایت كارگردان نیاز مبرم داشتید.
ـ همیشه فكر می‌كردم كسی که می‌خواهد یك سریال طنز كار كند، خودش باید آدم طنازی باشد. در واقع هر كسی برای كاری ساخته شده است. آقای صباغ‌زاده سبك دیگری دارند و بازیگر را در كار راحت می‌گذارند تا خلاقیت‌شان را بروز دهند. به نظرم در این سریال خود بازیگران با پیشنهادهایشان سر تمرینات بسیار به درآمدن فضای طنز كار كمك كردند. ضمن اینكه آقای صباغ‌زاده هم از پیشنهادهای بازیگران حتی‌المقدور استفاده ‌كردند و این طور نبود كه لحظات طنز كار پیشنهاد خودش باشد.

در واقع یك سریال طنز ساخته شد بدون اینكه فیلمنامه بخواهد و كارگردان این ذهنیت را داشته باشد.
ـ به نظر من كه اینگونه بود.

از كار كنار دیگر بازیگران سریال كه در درآمدن لحظات طنز مجموعه حتماً مؤثر بوده هم صحبت كنید.
ـ ارتباط ما خارج از كار با خانم اسكندری و خانم لرستانی به شدت در ایجاد ارتباطمان جلوی دوربین مؤثر بود. ضمن اینكه روابط میان مریم و سوسن و كشمكش‌های آنها، لجبازی‌هایشان بیش از اینها بود كه گویا در مونتاژ درآمده، شاید هم از نماهایی گرفته شد كه خیلی حس نمی‌شود.

اگر حرفی مانده...
ـ از آقای صباغ‌زاده و تهیه‌كننده محترممان كه فرصت حضور در این سریال را به من دادند تشكر می‌كنم. عوامل پشت دوربین این سریال به شدت كاربلد و حرفه‌ای بودند و برای اقبال عمومی امروز سریال بسیار تلاش كردند. خدا را شكر كه مردم هم سریال را دوست دارند و آنرا دنبال می کنند. راستش را بخواهید پیش از این فكر نمی‌كردم مردم این همه وقت بگذارند و سریال را ببینند. اقبال كار بیش از تصور ما بود و این بسیار خوشحال كننده است.

amirrezajafary بازدید : 41 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

تصویربرداری سری دوم سریال «ستایش» به کارگردانی سعید سلطانی در تهران ادامه دارد.

بازگشت ستایش به تهران

به گزارش شبکه ایران، تصویربرداری سری دوم سریال ستایش به کارگردانی سعید سلطانی که اوایل دی ماه سال گذشته در رامسر آغاز شده همچنان ادامه دارد و با منتفی شدن حضور لعیا زنگنه به عنوان بازیگر نقش میانسالی«ستایش» نرگس محمدی همچنان ایفاگر نقش اصلی سریال سعید سلطانی است. وی چندی پیش در گفت وگویی با تماشا با اشاره به سختی های این نقش گفته بود«خب اگر قرار بود که در سریال دیگری نقشی با این سن و سال را بازی کنم هرگز نمی پذیرفتم اما ستایش نقش مورد علاقه من است و خودم آن را بازی کردم و با آن آشنا هستماما قطعا بازی کردن در چنین نقشی سخت است. آخر چهل ساله بودن نه پیری است و نه جوانی. نه می توانی مثل پیرزن ها حرف بزنی نه آنقدر جوانی که پرانرژی باشی. این کار را برای من سخت می کرد و برای همین تصمیم گرفتم در فیزیکم تغییر ایجاد کنم و اضافه وزن داشته باشم.»

بازگشت ستایش به تهران

در سریال ستایس 2 مهدی سلوکی نقش پسر ستایش را بازی می کند. او در سری اول نقش برادر ستایش را بازی می کرد. حدیث میرامینی در نقش دختر ستایش ظاهر می شود. پیش از او قرار بود نازلی رجب پور این نقش را بازی کند. داریوش ارجمندهمچون سری اول نقش حشمت فردوس و ستایش را برعهده دارند. سیما تیرانداز که در ستایش 1 در نقش انیس درخشیده بود در سری دوم این سریال نیز بازی می کند. رامسین کبریتی و امیرمحمد زند از دیگر بازیگران این سریال هستند.

ایسنا با انتشار اولین تصاویر از فاز دوم این مجموعه تلویزیونی از پایان تصویربرداری بخش های شمال کشور و بازگشت عوامل تولید این سریال به تهران خبر داده است.در خلاصه داستان این مجموعه آمده است: 22 سال از فرار ستایش و فرزندانش می‌گذرد؛ اینک هر سه با هویتی دروغین و با نام فامیل رودباری زندگی می‌کنند. ستایش آسوده خاطر از اینکه با تغییر هویت خود و فرزندانش برای همیشه از چنگ حشمت فردوس گریخته است. او حالا صاحب رستورانی در رودسر است و اعتبار و شهرتی نیکو دارد و هرگز تصور نمی‌کند سرنوشت یک بار دیگر او و حشمت فردوس را رو در روی هم قرار دهد.

بازگشت ستایش به تهران

محمد تقوی به عنوان مدیر تصویر برداری، وحید سلطانی صدابردار،‌ محسن بابایی چهره‌پرداز،‌ فرزاد بادرام پور طراح صحنه،‌ مرجان گلزار طراح لباس‌، ابوالفضل نصیر مدیر تولید،‌ سوسن دین محمدی دستیار اول و برنامه‌ریز، مرجان تاجیک منشی صحنه،‌ نادر پیرزاده عکاس‌ و لوح زرین هنر مجری طرح این مجموعه است.

amirrezajafary بازدید : 38 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

داستان «استخر» درباره «فروغ» (با بازی زیبا بروفه) زن متمولی است که صاحب چند رستوران بوده و همین طبقه اقتصادی باعث می شود با مردی که ده سال از خودش کوچکتر است ازدواج کند. ازدواج زیبا بروفه و...

ازدواج زیبا بروفه با مردی ده سال کوچکتر از خودش

اسماعیل فلاح پور این روزها درگیر تدوین تازه ترین فیلمش استخر است؛ این فیلم از حضور بازیگرانی نظیر زیبا بروفه، پریناز ایزدیار، سیاوش خیرابی و محمد باجلان سود می برد.

ازدواج زیبا بروفه با مردی ده سال کوچکتر از خودش


فیلمبرداری این کار برعهده مرتضی پورصمدی بوده است و تدوین آن را نیز مهدی دهقان انجام خواهد داد. ساخت موسیقی متن کار را محمدمهدی گورنگی برعهده خواهد داشت.


ازدواج زیبا بروفه با مردی ده سال کوچکتر از خودش

داستان «استخر» درباره «فروغ» زن متمولی است که صاحب چند رستوران بوده و همین طبقه اقتصادی باعث می شود با مردی که ده سال از خودش کوچکتر است ازدواج کند. با ورود خواهرزاده فروغ به داستان، مشکلات تازه ای برای این زن و شوهر جوانش بروز می یابد و در نهایت یک فاجعه رقم می خورد. زیبا بروفه نقش «فروغ» را ایفا می کند و سیاوش خیرابی نقش همسر جوانش را.

amirrezajafary بازدید : 53 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

اولین باری که آمدم تهران رفتم دفتر آقای بیضایی و آن موقع ایشان در حال پیش تولید «سگ کشی» بود و من هم این افتخار را داشتم که در سکانسی از این فیلم از جلوی دوربین رد شوم! در سکانسی از «سگ کشی» که مژده شمسایی در هتل به طرف فردوس کاویانی حرکت می کند به عنوان یک مسافر از جلوی دوربین گذشتم اما از آناهید آباد دستیار بیضایی خواستم که تصویر نیم رخ من گرفته شود چون بعدا می خواهم بازیگر شوم و خوب نیست چهره کاملم مشخص شود.

هانیه توسلی توسلی چگونه ستاره شد؟

هانیه توسلی (زاده 17 خرداد 1358 در همدان)  است. او دیپلم علوم تجربی دارد و فارغ‌التحصیل ادبیات فیلم‌نامه‌نویسی از دانشگاه آزاد تهران است. او تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن را برای بازی در «شب‌های روشن» از «هفتمین جشن خانه سینما» (22 شهریور 1382) دریافت کرد. همچنین در سی و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در سال 1390، برای بازی در فیلم دهلیز، برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

وقتی نمایش پدر دوست‌داشتنی با بازی او، در یکی از جشنواره‌های تئاتر، در تبریز روی صحنه رفت، نصرالله قادری که به عنوان داور آنجا حضور داشت، هانیه توسلی را برای بازی در نمایش پدر انتخاب کرد.

یک سال پس از آن، در فیلم کوتاه روی جاده نمناک (مهدی کرم‌پور) و سریال غریبه (جواد اردکانی) بازی کرد و سرانجام با شام آخر وارد عرصه حرفه‌ای سینما شد. او دانش‌آموخته ادبیات نمایشی در دانشگاه آزاد است و علاقه‌مند به عکاسی و نقاشی.

در نمایش‌های قرمز و دیگران و گل‌های شمعدانی (محمد یعقوبی) بازی کرد که به خاطر دومی، کاندیدای دریافت جایزه شد. همچنین نمایش باله روی سطرهای بی‌معنی (لیلی عاج) با بازی بداهه او مورد توجه قرا گرفت و 2 سال پیش به خاطر بازی در شب‌های روشن (فرزاد موتمن) در جشن خانه سینما تحسین شد و امسال با یک شب در کن حضور داشت. شام آخر اولین فیلم به نمایش درآمده از هانیه توسلی و محمدرضا گلزار بود، زوجی که پس از آن مسیری متفاوت را پیمودند، گلزار به سینمای تجاری پیوست و توسلی سعی کرد در فیلم‌های جدی‌تری بازی کند.

به این ترتیب پس از بازی در 2 فیلم «بدنه‌ای، در شب‌های روشن، در یکی از 2 نقش اصلی جلو دوربین رفت و اجرای موفقی داشت. موفقیت نسبی این فیلم نزد مردم و منتقدان و جایزه‌ای که برد، این بازیگر جوان را خیلی زود چهره کرد. دقت و حوصله او در انتخاب نقش‌هایش به نحوی است که پس از یک تجربه ناکام، دیگر کار تلویزیونی نکرد، گاهی در تئاتر کارش را ادامه بدهد و هراسی از بازی در نقش‌های کوتاه نداشته باشد. تاکنون وی در 9 فیلم بلند بازی کرده که 3 تای آخری هنوز نمایش داده نشده‌اند، فیلم‌هایی که هر کدام می‌توانند چیزهای تازه‌ای درباره‌اش به ما بگویند. یک شب جزو معدود فیلم‌های سینمای ایران است که با حضور بازیگری حرفه‌ای، در عرصه جهانی مطرح می‌شود.
اولین باری که آمدم تهران رفتم دفتر آقای بیضایی و آن موقع ایشان در حال پیش تولید «سگ کشی» بود و من هم این افتخار را داشتم که در سکانسی از این فیلم از جلوی دوربین رد شوم!»

کافه ستاره ظاهرا یک فیلم کاملا تجاری است با بازیگران متعدد و سرانجام زمان می‌ایستد، طبق گفته کارگردانش، فیلمی است متکی بر بازیگر، هانیه توسلی تنها بازیگر این فیلم علیرضا امینی است. نکته قابل ذکر در مورد نحوه ورود هانیه توسلی به سینما این است که ورودش همزمان شد با دوران احیای کتایون ریاحی و توجه به نقش اصلی او در شام آخر، بازیگران دیگر را به حاشیه می‌راند، اما توسلی که در یک ملودرام معمولی، نقش مکمل را بر عهده داشت و سپس فیلم کاملا ناموفق اثیری (محمدعلی سجادی) را تجربه کرد، در گام سوم، موقعیت خویش را در حد یک بازیگر محبوب ارتقا داد. این محبوبیت حاصل بازی در فیلمی تجاری نبود و همین مسئله چهره تازه‌ای را برای او به همراه داشت. درست در زمانی که می‌رفت تا در نقش زنان روشنفکر فیلم‌های مختلف کلیشه شود، جلو دوربین سامان مقدم قرار گرفت.

 برخی از کارگردانان چنان اعتباری دارند که باعث می شوند بازیگرانی که در ابتدای مسیر سینمایی خود قرار دارند حتی به عنوان هنرور یا سیاهی لشگر هم در کارهای آنها حاضر شوند. بهرام بیضایی یکی از همین کارگردانان است که در آثاری مانند «مسافران»، «شاید وقتی دیگر» و «سگ کشی» شماری از بازیگران بعدها مطرح شده سینمای ایران مانند فریبرز عرب نیا، مهتاب نصیرپور و رویا افشار را در نقشهایی کوچک به خدمت گرفت.

توسلی در گفتگو با امیر جعفری در مجموعه «عقاید یک آکتور سینما» از علاقه شخصی اش به بیضایی از دوران کودکی حرف زده و گفته است:«از نوجوانی آثار بیضایی را مطالعه می کردم. بیضایی را دوست داشتم و دارم. منظومه «آرش» را آن قدر خوانده بودم که دیگر حفظ شدم.یکی از اتفاقات خوب زندگیم این است که تلفظ «سین» من با خواندن همین نمایشنامه درست شد. می رفتم پیش مامان بزرگ و بلند بلند نمایشنامه «آرش» را می خواندم تا جایی که دیگر ملکه ذهنم شد.»

توسلی سپس ادامه می دهد:«اولین باری که آمدم تهران رفتم دفتر آقای بیضایی و آن موقع ایشان در حال پیش تولید «سگ کشی» بود و من هم این افتخار را داشتم که در سکانسی از این فیلم از جلوی دوربین رد شوم!»

این بازیگر سپس ادامه می دهد:«در سکانسی از «سگ کشی» که مژده شمسایی در هتل به طرف فردوس کاویانی حرکت می کند به عنوان یک مسافر از جلوی دوربین گذشتم اما از آناهید آباد دستیار بیضایی خواستم که تصویر نیم رخ من گرفته شود چون بعدا می خواهم بازیگر شوم و خوب نیست چهره کاملم مشخص شود.»

 
فیلم‌شناسی

- دهلیز (بهروز شعیبی) 1391

- زندگی خصوصی (محمدحسین فرح‌بخش) ، ندارها ، مادر پاییزی ( 1390 )

- آقا یوسف ( 1389 )

- عصر روز دهم (مجتبی راعی) ، کیفر (حسن فتحی) ( 1388 )

- عاشق (افشین شرکت) ( 1386 )

- غیر منتظره (محمد هادی کریمی) ( 1385 )

- زمان می‌ایستد (علیرضا امینی) ، عصر جمعه (مونا زندی حقیقی) ( 1384 )

- کافه ستاره (سامان مقدم) ، یک شب (نیکی کریمی) ( 1383 )

- جایی برای زندگی (محمدرضا بزرگ‌نیا) ( 1382 )

- شب‌های روشن (فرزاد مۆتمن) ، گاهی به آسمان نگاه کن (کمال تبریزی) ( 1381 )

- اثیری (محمدعلی سجادی) ، شام آخر (فریدون جیرانی) ( 1380 )

- آخر بازی (همایون اسعدیان) دستیار کارگردان ( 1379 )

 
هانیه توسلی

مجموعه‌های تلویزیونی

- غریبه (جواد ارشاد) ( 1379 )

- وفا (محمد حسین لطیفی) ( 1385 )

- میوه ممنوعه (حسن فتحی) ( 1386 )

- شمس العماره (مجموعه تلویزیونی) (سامان مقدم) ( 1388 )

- قلب یخی سامان مقدم ( 1391 )

فیلم کوتاه و داستانی

- روی جاده نمناک (مهدی کرم پور) ( 1380 )

- دیروقت (اصغر نعیمی) ( 1383 )

 
جوایز و نامزدها

برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن هفتمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم شب‌های روشن - 1382

کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن بیست و یکمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم شب‌های روشن - 1381

کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن از بیست و سومین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم جایی برای زندگی - 1383

کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم زمان می‌ایستد - 1384

کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم ندارها -

کافه سینما / ایسنا

amirrezajafary بازدید : 72 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

مهران مدیری: شفیعی‌جم برای خریدن سیگار رفت سه ماه برنگشت

به گزارش شبکه ایران، مجموعه آیتمی «شوخی کردم»مهران مدیری در حالی اولین روزهای تصویربرداری را پشت سر می‌گذارد که اخبار تولید این پروژه بیش از دیگر محصولات شبکه نمایش خانگی این کارگردان مورد توجه رسانه‌ها و مخاطبان قرار گرفته است.
شاید بتوان یکی از عمده‌ترین دلایل این اقبال عمومی را همکاری دوباره سرشناس‌ترین بازیگران کمدی با مدیری عنوان کرد. رضا شفیعی‌جم یکی از بازیگران قدیمی است که پس از حدود هفت سال بار دیگر در تیم بازیگران مجموعه مدیری قرار گرفته است. این بازیگر که آخرین بار در «باغ مظفر» در نقش گل مراد با مدیری همکاری داشت با بازی در «ساعت خوش» به عنوان اولین تجربه کارگردانی مهران مدیری به شهرت رسید.
مهران مدیری سال 86 در مصاحبه‌ای که در ویژه نامه نوروزی فیلم به چاپ رسید خاطره‌ای جالب از این همکاری تعریف کرده است که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید:

 شفیعی‌جم برای خریدن سیگار رفت سه ماه برنگشت

مهران مدیری نفس‌زنان خودش را [به دفتر مجله‌ی فیلم] رساند. آن قدر عجله داشت که متوجه آسانسور نشده بود. می‌گفت: «در فیلم جدید کمال تبریزی نقش یک مرد ضد زن را بازی می‌کنم. الان هم در استودیو بودم اما به بهانه‌ی خرید سیگار زدم بیرون!» جالب اینجاست که این سیگار خریدن و حضور در جلسه‌ی ما ساعت‌ها به طول انجامید. می‌گوییم: «این احتمالا طولانی‌ترین زمانی است که کسی برای خریدن سیگار صرف کرده.» اما او می‌گوید این رکورد در اختیار شفیعی‌جم است و هنوز کسی نتوانسته آن را جابه‌جا کند: «موقع ضبط برنامه‌ی ساعت خوش شفیعی‌جم برای خریدن سیگار رفت بیرون اما هر چه منتظرش شدیم خبری نشد. تلفن‌های پی‌در‌پی و جست و جوی گروه تدارکات برای پیدا کردن‌اش بی‌نتیجه ماند. چند ساعت بعد بالاخره مادرش را پیدا کردیم. گفت رضا آمد ساکش را بست و خداحافظی کرد و رفت خدمت سربازی... دو ماه و اندی بعد، از دوره‌ی آموزشی برگشت!»

amirrezajafary بازدید : 66 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

با پزشک روانکاو شهاب حسینی آشنا شوید

به گزارش شبکه ایران محمدهادی کریمی کارگردانی که تازه ترین ساخته سینمایی اش «بشارت به یک شهروند هزاره سوم» از هفدهم مهرماه روی پرده می رود این روزها در اقدامی قابل توجه به عنوان بازیگر در برابر دوربین شهاب حسینی قرار گرفت و در اولین ساخته سینمایی این کارگردان با عنوان «ساکن طبقه وسط» به ایفای نقش پرداخت.

با پزشک روانکاو شهاب حسینی آشنا شوید


شهاب حسینی خود نقش اصلی «ساکن طبقه وسط» که یک نویسنده است را بازی می کند؛ محمدهادی کریمی که فیملنامه این کار را هم نگاشته است در فیلم در نقش یک پزشک روانکاو ایفای نقش کرده است؛ پزشکی که در سکانسهای مختلف در فیلم حضور دارد و به واسطه دوستی قدیمی که با کاراکتر اصلی دارد پایش به زندگی او باز می شود.

حسین یاری، فرهاد اصلانی، ساره بیات، هنگامه قاضیانی، طناز طباطبایی، آنا نعمتی، بابک حمیدیان، نیما رییسی، فرید سماواتی و حسین محجوب دیگر بازیگران «ساکن طبقه وسط» هستند. محمدهادی کریمی هم یکی از بازیگران مکمل کار است که در برهه هایی در برابر کاراکتر اصلی قرار می گیرد.

دلیل اصلی حضور کریمی در این فیلم اصرارهای شهاب حسینی کارگردان کار بوده است. کریمی از دیرباز علاقه زیادی به بازیگری نداشته اما به هر حال شهاب حسینی توانسته او راضی به ایفای نقش در فیلمش کند.

شهاب حسینی اولین بار با فیلم «رخساره» کریمی حضور در سینما را تجربه کرد و بعد از آن در فیلمهای دیگر از او نظیر «برف روی شیروانی داغ» و «غیرمنتطره» هم ایفای نقش کرد. «رستگاری در هشت و بیست دقیقه»، «الهه زیگورات»، «بچه های ابدی» و «شمعی در باد» فیلمنامه هایی از کریمی بوده اند که با حضور شهاب حسینی سینمایی شده اند.

amirrezajafary بازدید : 86 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

سحر آربین از مریم سریال اولین انتخاب می‌گوید

سحر آربین كار بازیگری را با تئاتر و گذراندن دوره های بازیگری در مدرسه استاد سمندریان آغاز كرده است. او با تجربه سریال نیمه كاره «چاه پنجاه» به كارگردانی اصغر هاشمی، پیش از این با مهدی صباغزاده فیلم سینمایی «راه بهشت» را نیز كار كرده است. بازیگر تلهفیلم «مردان زمین» از مریم مجموعه «اولین انتخاب» میگوید:

خانم آربین قبل از اینكه برویم سراغ سریال «اولین انتخاب» از «چاه پنجاه» اولین تجربه حضورتان در سریال تلویزیونی چه خبر؟
ـ خبری ندارم و واقعاً نمی‌دانم قرار است آن كار ادامه پیدا كند یا خیر...

چطور شد به تیم بازیگری سریال «اولین انتخاب» پیوستید؟
ـ با توجه به شناختی كه از آقای صباغ‌زاده به واسطه تجربه‌های همكاری قبلی‌مان داشتیم، من را برای این سریال نیز دعوت كردند و من هم در خدمتشان بودم.

با توجه به اینكه فیلمنامه سریال در قدم اول آماده نبود، چه تعریفی از شخصیت مریم داشتید؟
ـ شخصیت مریم ابتدا تعریف درستی نداشت، یك داستان دو ـ سه خطی برای ما تعریف كردند كه قرار بود در خانواده این پزشك من نقش دختر كوچكتر را بازی كنم، كاراكتر ابتدا به آن صورتی نبود كه من بخواهم به آن شكل كه باید و شاید شخصیت‌پردازی كنم. وقتی وارد كار شدیم و در جریان تصویربرداری قرارگرفتیم، در گفت‌و‌گو با نویسنده گفتم چون آدم‌های این خانواده خیلی طبیعی و نرمال نیستند، به لحاظ ذهنی و رفتاری دوست دارم مریم هم یك شخصیت ساده لوح و اصولاً در فضا باشد و یك جورهایی او نیز كاراكتر نرمالی نداشته باشد.

با پیشنهادتان موافقت شد؟
ـ خیر، در نهایت من مریمی را بازی كردم كه ساخته ذهن ایشان بود.

با این حال فكر می‌كنم شما تا حدودی در برخی از لحظات بازی‌تان به سمت خواسته خودتان هم در خصوص این كاراكتر رفتید؟
ـ (می‌خندد) اوایل كار بله، یك جورهایی با شیطنت در برخی واكنش‌هایم به آن سمت و سو كشیده شدم، ولی در ادامه نشد، در واقع داستان راه نمی‌داد و اگر شخصیت در فضای جدی‌تری دیده می‌شد، بهتر بود.

به نظرم فیلمنامه در فضایی كاملاً جدی نگارش شده و این كار تیم كارگردانی و بازیگری را در اجرای یك سریال مفرح سخت می‌كند، در واقع ما موقعیتی كمیك در قصه نمی‌بینیم.
ـ چه خوب شد كه به این مسئله اشاره كردید، بله سریال «اولین انتخاب» كاملاً جدی نوشته شده بود. چیزی كه شما الان به عنوان یك كار طنز ملاحظه می‌كنید، برمی‌گردد به قابلیت خود بازیگران.

اگرچه بازیگران سریال هم جز خانم لرستانی و خانم امیرجلالی آنچنان سابقه كار طنزی تلویزیون ندارند و این بار تجربه‌ای نو را پشت سر ‌گذاشتند.
ـ بله...

فكر می‌كنم احتمالاً بازیگران بر مبنای فیلمنامه ابتدایی كه اصلاً طنز نبوده انتخاب شدند، اما سر صحنه فضای كار شیرین می‌شود و...
ـ بله، موافقم، همین طور بوده است. مثلاً آقای خداپناهی هیچگاه فكر نمی‌كنم بتواند كار طنز انجام دهد ولی در سریال ما حضوری موفق داشته است. من باید بگویم سریالی كه الان می‌بینید بر اساس قابلیت‌های خود بازیگران است تا فیلمنامه و مسائلی كه در ذهن آقای نعمتی وجود داشته است، چون واقعاً متن خیلی جدی بود.

در مورد شخصیت «مریم»...
ـ مریم در ابتدا حضور چندانی در قصه نداشت و در حد یك اكسسوار صحنه بود (می‌خندد) ، معمولاً او را هاج و واج یا در حال بدو بدو می‌دیدیم، اما همانطور كه در قصه پیش می‌رفتیم حضور پررنگ‌تری پیدا کرد و به قصه مریم و فرزاد نیز پرداخته شد.

شما در اولین تجربه بازیگری‌تان در یك سریال تلویزیونی توانستید از پس یك نقش در حال و هوای طنز برآیید و ممكن است در این ژانر بمانید...
ـ من كار طنز را دوست دارم، اگرچه خودم اصولاً آدم طنازی نیستم. سر این سریال احساس كردم می‌توانم در این ژانر موفق باشم، اگرچه بسیار سخت بود. واقعاً ابتدا استرس داشتم و می‌ترسیدم نتوانم در این فضا درست كار كنم، اما امروز بسیار به این ژانر علاقه‌مند هستم.

سبك و سیاق كارگردانی مهدی صباغ‌زاده چقدر در هدایت تیم بازیگری مؤثر بود؟ به خصوص شما كه در این ژانر تجربه‌ای نداشتید و اصولاً به هدایت كارگردان نیاز مبرم داشتید.
ـ همیشه فكر می‌كردم كسی که می‌خواهد یك سریال طنز كار كند، خودش باید آدم طنازی باشد. در واقع هر كسی برای كاری ساخته شده است. آقای صباغ‌زاده سبك دیگری دارند و بازیگر را در كار راحت می‌گذارند تا خلاقیت‌شان را بروز دهند. به نظرم در این سریال خود بازیگران با پیشنهادهایشان سر تمرینات بسیار به درآمدن فضای طنز كار كمك كردند. ضمن اینكه آقای صباغ‌زاده هم از پیشنهادهای بازیگران حتی‌المقدور استفاده ‌كردند و این طور نبود كه لحظات طنز كار پیشنهاد خودش باشد.

در واقع یك سریال طنز ساخته شد بدون اینكه فیلمنامه بخواهد و كارگردان این ذهنیت را داشته باشد.
ـ به نظر من كه اینگونه بود.

از كار كنار دیگر بازیگران سریال كه در درآمدن لحظات طنز مجموعه حتماً مؤثر بوده هم صحبت كنید.
ـ ارتباط ما خارج از كار با خانم اسكندری و خانم لرستانی به شدت در ایجاد ارتباطمان جلوی دوربین مؤثر بود. ضمن اینكه روابط میان مریم و سوسن و كشمكش‌های آنها، لجبازی‌هایشان بیش از اینها بود كه گویا در مونتاژ درآمده، شاید هم از نماهایی گرفته شد كه خیلی حس نمی‌شود.

اگر حرفی مانده...
ـ از آقای صباغ‌زاده و تهیه‌كننده محترممان كه فرصت حضور در این سریال را به من دادند تشكر می‌كنم. عوامل پشت دوربین این سریال به شدت كاربلد و حرفه‌ای بودند و برای اقبال عمومی امروز سریال بسیار تلاش كردند. خدا را شكر كه مردم هم سریال را دوست دارند و آنرا دنبال می کنند. راستش را بخواهید پیش از این فكر نمی‌كردم مردم این همه وقت بگذارند و سریال را ببینند. اقبال كار بیش از تصور ما بود و این بسیار خوشحال كننده است.

بانی فیلم

amirrezajafary بازدید : 75 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

کمند امیرسلیمانی

 

مجله زندگی ایده آل: آدم‌های  بی‌شیله پیله را این روزها باید پیدا کرد و قدرشان را دانست. کمند جزو این دسته از آدم‌هاست. اتفاق‌ها را درست همان طوری که افتاده تعریف می‌کند و اهل ادا درآوردن هم نیست. برای همین صحبت‌کردن با او برای من و خواندن مصاحبه‌اش برای شما خالی از لطف نبود و نخواهد بود. کمندی که برخلاف ظاهر جدی‌اش آدمي احساساتي است.

عکس جالب و دیدنی : کمند امیر سلیمانی ، همسر و پسرش

کتاب‌ها را در کتابخانه نگه ندارید

  آخرین کتابی که خواندی؟

 در حال اسباب‌کشی بودم و چند کتاب پیدا کردم. تصمیم گرفتم یک سری از کتاب‌های بچگی‌ام را هم به خیریه اهدا کنم. یک کتاب پیدا کردم به اسم هوگو و ژوزفین که یادم افتاد در دوره بچگی یازده بار آن را خوانده‌ام! این کتاب را نگه داشتم ولی بقیه کتاب‌هایم را به جایی دادم که در روستاها کتابخانه درست می‌کنند. تا الان هم 9 تا کتابخانه درست کرده‌اند. حیف است! به نظر من گناه دارد که این کتاب‌ها بدون استفاده در کتابخانه‌ها بمانند. در عین حال کتاب راز را هم پیدا کردم و می‌خواهم دوباره آن را بخوانم.

  آدم مثبت‌اندیشی هستی؟

خیلی(خیلـــی‌اش را می‌کشـــد)! بی‌خودی! اصولا مثل فیلم‌های هندی هستم. دوست دارم همیشه همه چیز خوب باشد، همه چیز خوب و خوش تمام شود. برای این مثبت‌اندیش بودن هم خیلی راضی‌ام چون همیشه به چیزهای خوب فکر می‌کنم اتفاق‌های بد کمتر می‌افتد.

  آخرین قوانین مثبت‌اندیشی که از آنها استفاده کرده‌ای چه چیزهایی بوده است؟

چیزی که همیشه و خیلی از آن استفاده می‌کنم از کتاب فلورانس اسکاول شین است. خیلی اعتقاد دارم که هر چیزی برای هر کسی بخواهی سمت خودت برمی‌گردد. قانون دیگر هم ضمیر ناخودآگاه است. شما هر چیزی را در ذهن‌تان متصور شوید همان برای‌تان شکل می‌گیرد و اتفاق می‌افتد.

عملیات سورپرایز من

 آخرین باری که خیلی خوشحال شدی کی بود؟

(با ذوق تعریف می‌کند) من از بچگی عاشق سورپرایز بودم هیچ‌وقت هم کسی مرا سورپرایز نمی‌کرد! همیشه خودم از این کارها می‌کردم. برای تولد امسال من 2 نفر از صمیمی‌ترین دوستانم و خانم سپند با عملیاتی که نمی‌دانم چطور بود یک تولد برای من تدارک دیدند و تمام کسانی که دوست‌شان دارم را هم دعوت کردند. با توجه به اینکه من خیلی حواسم جمع است ولی واقعا تا آخرین لحظه متوجه نشدم. بی‌نهایت هم خوشحال شدم. بهترین تولدم و بهترین اتفاقی بود که این اواخر افتاد.

 آخرین سفری که خیلی خوش گذشت؟

برای جشن رمضان به کیش دعوت شدم و یکی از دوستان خیلی خوبم هم مرا همراهی کرد. 2 روز بیشتر نبود ولی خیلی خوش گذشت. اصلا هم انتظار نداشتم آنقدر خوش بگذرد. آرامش و انرژی خوبی گرفتم.

دیدن عسل 2 هفته قبل از فوتش

  آخرین باری که خیلی ناراحت شدی؟

فوت عسل بدیعی. غم‌انگیزترین اتفاقی بود که افتاد و حداقل یک ماه طول کشید تا بتوانم یک‌ذره آرام شوم. هنوز هم غمگینم. هنوز هم وقتی به این مسئله فکر می‌کنم ناراحت می‌شوم. این در حالی است که ما خیلی وقت پیش یک سال با هم همسایه بودیم و دیگر همدیگر را ندیدیم تا اینکه دقیقا 2 هفته قبل از فوتش به خانه ما آمد.

  در تماس هم نبودید؟

نه، ولی درست قبل از فوتش دو بار همدیگر را دیدیم. اصلا باورم نمی‌شود. همه‌اش صدایش و خنده‌هایش... (با بغضی که  فرو می‌خورد جمله‌اش را تمام می‌کند).

  آخرین خاطره‌ای که از عسل داری؟

صدایش، خنده‌هایش و نگاهش. چشم‌های مهربانش از جلوی چشمم کنار نمی‌رود.

توقف زمان در خانه دکتر حسابی

  آخرین باری که خیلی تحت تاثیر چیزی قرار گرفتی؟

به منزل دکتر حسابی رفتیم و پسر ایشان آقای مهندس حسابی محل سکونت ایشان، محل کار و حیاط را نشان دادند. خیلی تحت تاثیر اینکه روی هر قسمت خانه چقدر فکر کرده بودند و حساب شده بودن همه چیز زندگی‌شان قرار گرفتم. در واقع وقتی وارد خانه دکتر حسابی شدیم انگار زمان برای من متوقف شد. نمی‌فهمیدم چند ساعت بود که آنجا هستیم و ساعت چند است!

با فروشنده دعوایم شد

 آخرین باری که خیلی حرص خوردی و عصبانی شدی را یادت هست؟

(می‌خندد) دیروز توی بازار تجریش! نایلون‌های خریدم را گذاشته بودم روی زمین جلوی یک شاتوت فروشی. آقاهه می‌گفت اینجا سد معبر کرده‌ای! گفتم من الان دارم این طرف خرید می‌کنم. داشتم سبزی خرد کنی می‌خریدم.یکهو نایلون‌های مرا پرت کرد آن طرف! من هم فراموش کردم در چه موقعیتی هستم، خیلی عصبانی شدم و شروع کردم به دعوا کردن با او! من خیلی از بی‌ادبی و بی‌احترامی بدم می‌آید. اصولا هم کم پیش می‌آید خیلی عصبانی شوم ولی دیروز یکی از آن روزها بود.

باید قول بدهد او هم با من بمیرد!

 آخرین کارهایی که دوست داری در آخرین روز زندگی‌ات انجام بدهی؟

نمی‌دانم! چون خیلی برنامه‌های وسیعی پیش رویم دارم و هنوز به اینکه می‌خواهم بمیرم فکر نکرده‌ام نمی‌توانم گلچین کنم، ولی واقعا اگر بدانم هیچ کاری نمی‌کنم! چقدر کار کنم؟! از وقتی یادم است دارم کار می‌کنم! آخرین روز عمرم هم کار کنم؟

 می‌روم کنار دریا روی ماسه‌ها می‌نشینم. آسمان را نگاه می‌کنم، به دریا نگاه می‌کنم و به کارهایم و گذشته‌ام فکر می‌کنم. فکر می‌کنم که آیا خوب زندگی کرده‌ام؟ آیا از زندگی‌ام راضی بوده‌ام یا نه؟ بعد خدا را شکر می‌کنم و می‌میرم دیگر!

  دوست داری چه کسی آخرین کسی باشد که آن موقع پیش توست؟

یک دوست خیلی صمیمی دارم که همیشه با هم هستیم. دوست دارم او کنارم باشد ولی می‌دانم اگر بداند قرار است بمیرم ناراحت می‌شود. باید قول بدهد که او هم با من بمیرد!(خنده جمع)

فکر می‌کنند آدم خشکی هستم

  آدم دوست‌بازی هستی؟

نه. شاید 5،4 تا دوست صمیمی و در مجموع هم 10 تا دوست داشته باشم، ولی همان‌ها هم دوستان واقعی‌ام هستند. از هر کدام از دوستانم بپرسید ممکن است بگویند اولش یک خرده آدم خشکی به نظر می‌آیم و خودم را می‌گیرم. دلیلش این است که یک مقدار دوست جدید پیدا کردن برایم سخت است.

من خیلی آدم حسی‌ای هستم. مثلا موقع خرید کردن اگر از فروشنده خوشم نیاید می‌آیم بیرون! وقتی می‌خواهم خانه اجاره کنم اگر از صاحبخانه خوشم نیاید هم می‌آیم بیرون! آدم‌ها هم برایم همین‌طور هستند. در مورد همین دوستی که گفتم با هم به کیش رفتیم. شاید 6 ماه هم نشود که با هم آشنا شده‌ایم ولی آنقدر دوستش دارم و به او احساس نزدیکی می‌کنم که ممکن است به خیلی از آدم‌های اطرافم این احساس را نداشته باشم.

  آخرین باری که دوستانت را دیدی؟

پنجشنبه هفته قبل بود. معمولا ماهی یکی، دو بار دور هم جمع می‌شویم.

amirrezajafary بازدید : 67 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

هانیه توسلی توسلی چگونه ستاره شد؟

هانیه توسلی (زاده 17 خرداد 1358 در همدان)  است. او دیپلم علوم تجربی دارد و فارغ‌التحصیل ادبیات فیلم‌نامه‌نویسی از دانشگاه آزاد تهران است. او تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن را برای بازی در «شب‌های روشن» از «هفتمین جشن خانه سینما» (22 شهریور 1382) دریافت کرد. همچنین در سی و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در سال 1390، برای بازی در فیلم دهلیز، برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

وقتی نمایش پدر دوست‌داشتنی با بازی او، در یکی از جشنواره‌های تئاتر، در تبریز روی صحنه رفت، نصرالله قادری که به عنوان داور آنجا حضور داشت، هانیه توسلی را برای بازی در نمایش پدر انتخاب کرد.

یک سال پس از آن، در فیلم کوتاه روی جاده نمناک (مهدی کرم‌پور) و سریال غریبه (جواد اردکانی) بازی کرد و سرانجام با شام آخر وارد عرصه حرفه‌ای سینما شد. او دانش‌آموخته ادبیات نمایشی در دانشگاه آزاد است و علاقه‌مند به عکاسی و نقاشی.

در نمایش‌های قرمز و دیگران و گل‌های شمعدانی (محمد یعقوبی) بازی کرد که به خاطر دومی، کاندیدای دریافت جایزه شد. همچنین نمایش باله روی سطرهای بی‌معنی (لیلی عاج) با بازی بداهه او مورد توجه قرا گرفت و 2 سال پیش به خاطر بازی در شب‌های روشن (فرزاد موتمن) در جشن خانه سینما تحسین شد و امسال با یک شب در کن حضور داشت. شام آخر اولین فیلم به نمایش درآمده از هانیه توسلی و محمدرضا گلزار بود، زوجی که پس از آن مسیری متفاوت را پیمودند، گلزار به سینمای تجاری پیوست و توسلی سعی کرد در فیلم‌های جدی‌تری بازی کند.

به این ترتیب پس از بازی در 2 فیلم «بدنه‌ای، در شب‌های روشن، در یکی از 2 نقش اصلی جلو دوربین رفت و اجرای موفقی داشت. موفقیت نسبی این فیلم نزد مردم و منتقدان و جایزه‌ای که برد، این بازیگر جوان را خیلی زود چهره کرد. دقت و حوصله او در انتخاب نقش‌هایش به نحوی است که پس از یک تجربه ناکام، دیگر کار تلویزیونی نکرد، گاهی در تئاتر کارش را ادامه بدهد و هراسی از بازی در نقش‌های کوتاه نداشته باشد. تاکنون وی در 9 فیلم بلند بازی کرده که 3 تای آخری هنوز نمایش داده نشده‌اند، فیلم‌هایی که هر کدام می‌توانند چیزهای تازه‌ای درباره‌اش به ما بگویند. یک شب جزو معدود فیلم‌های سینمای ایران است که با حضور بازیگری حرفه‌ای، در عرصه جهانی مطرح می‌شود.
اولین باری که آمدم تهران رفتم دفتر آقای بیضایی و آن موقع ایشان در حال پیش تولید «سگ کشی» بود و من هم این افتخار را داشتم که در سکانسی از این فیلم از جلوی دوربین رد شوم!»

کافه ستاره ظاهرا یک فیلم کاملا تجاری است با بازیگران متعدد و سرانجام زمان می‌ایستد، طبق گفته کارگردانش، فیلمی است متکی بر بازیگر، هانیه توسلی تنها بازیگر این فیلم علیرضا امینی است. نکته قابل ذکر در مورد نحوه ورود هانیه توسلی به سینما این است که ورودش همزمان شد با دوران احیای کتایون ریاحی و توجه به نقش اصلی او در شام آخر، بازیگران دیگر را به حاشیه می‌راند، اما توسلی که در یک ملودرام معمولی، نقش مکمل را بر عهده داشت و سپس فیلم کاملا ناموفق اثیری (محمدعلی سجادی) را تجربه کرد، در گام سوم، موقعیت خویش را در حد یک بازیگر محبوب ارتقا داد. این محبوبیت حاصل بازی در فیلمی تجاری نبود و همین مسئله چهره تازه‌ای را برای او به همراه داشت. درست در زمانی که می‌رفت تا در نقش زنان روشنفکر فیلم‌های مختلف کلیشه شود، جلو دوربین سامان مقدم قرار گرفت.

 برخی از کارگردانان چنان اعتباری دارند که باعث می شوند بازیگرانی که در ابتدای مسیر سینمایی خود قرار دارند حتی به عنوان هنرور یا سیاهی لشگر هم در کارهای آنها حاضر شوند. بهرام بیضایی یکی از همین کارگردانان است که در آثاری مانند «مسافران»، «شاید وقتی دیگر» و «سگ کشی» شماری از بازیگران بعدها مطرح شده سینمای ایران مانند فریبرز عرب نیا، مهتاب نصیرپور و رویا افشار را در نقشهایی کوچک به خدمت گرفت.

توسلی در گفتگو با امیر جعفری در مجموعه «عقاید یک آکتور سینما» از علاقه شخصی اش به بیضایی از دوران کودکی حرف زده و گفته است:«از نوجوانی آثار بیضایی را مطالعه می کردم. بیضایی را دوست داشتم و دارم. منظومه «آرش» را آن قدر خوانده بودم که دیگر حفظ شدم.یکی از اتفاقات خوب زندگیم این است که تلفظ «سین» من با خواندن همین نمایشنامه درست شد. می رفتم پیش مامان بزرگ و بلند بلند نمایشنامه «آرش» را می خواندم تا جایی که دیگر ملکه ذهنم شد.»

توسلی سپس ادامه می دهد:«اولین باری که آمدم تهران رفتم دفتر آقای بیضایی و آن موقع ایشان در حال پیش تولید «سگ کشی» بود و من هم این افتخار را داشتم که در سکانسی از این فیلم از جلوی دوربین رد شوم!»

این بازیگر سپس ادامه می دهد:«در سکانسی از «سگ کشی» که مژده شمسایی در هتل به طرف فردوس کاویانی حرکت می کند به عنوان یک مسافر از جلوی دوربین گذشتم اما از آناهید آباد دستیار بیضایی خواستم که تصویر نیم رخ من گرفته شود چون بعدا می خواهم بازیگر شوم و خوب نیست چهره کاملم مشخص شود.»

 
فیلم‌شناسی

- دهلیز (بهروز شعیبی) 1391

- زندگی خصوصی (محمدحسین فرح‌بخش) ، ندارها ، مادر پاییزی ( 1390 )

- آقا یوسف ( 1389 )

- عصر روز دهم (مجتبی راعی) ، کیفر (حسن فتحی) ( 1388 )

- عاشق (افشین شرکت) ( 1386 )

- غیر منتظره (محمد هادی کریمی) ( 1385 )

- زمان می‌ایستد (علیرضا امینی) ، عصر جمعه (مونا زندی حقیقی) ( 1384 )

- کافه ستاره (سامان مقدم) ، یک شب (نیکی کریمی) ( 1383 )

- جایی برای زندگی (محمدرضا بزرگ‌نیا) ( 1382 )

- شب‌های روشن (فرزاد مۆتمن) ، گاهی به آسمان نگاه کن (کمال تبریزی) ( 1381 )

- اثیری (محمدعلی سجادی) ، شام آخر (فریدون جیرانی) ( 1380 )

- آخر بازی (همایون اسعدیان) دستیار کارگردان ( 1379 )

 
هانیه توسلی

مجموعه‌های تلویزیونی

- غریبه (جواد ارشاد) ( 1379 )

- وفا (محمد حسین لطیفی) ( 1385 )

- میوه ممنوعه (حسن فتحی) ( 1386 )

- شمس العماره (مجموعه تلویزیونی) (سامان مقدم) ( 1388 )

- قلب یخی سامان مقدم ( 1391 )

فیلم کوتاه و داستانی

- روی جاده نمناک (مهدی کرم پور) ( 1380 )

- دیروقت (اصغر نعیمی) ( 1383 )

 
جوایز و نامزدها

برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن هفتمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم شب‌های روشن - 1382

کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن بیست و یکمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم شب‌های روشن - 1381

کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن از بیست و سومین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم جایی برای زندگی - 1383

کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم زمان می‌ایستد - 1384

کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم ندارها -

کافه سینما / ایسنا

amirrezajafary بازدید : 49 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

ازدواج زیبا بروفه با مردی ده سال کوچکتر از خودش

اسماعیل فلاح پور این روزها درگیر تدوین تازه ترین فیلمش استخر است؛ این فیلم از حضور بازیگرانی نظیر زیبا بروفه، پریناز ایزدیار، سیاوش خیرابی و محمد باجلان سود می برد.

ازدواج زیبا بروفه با مردی ده سال کوچکتر از خودش


فیلمبرداری این کار برعهده مرتضی پورصمدی بوده است و تدوین آن را نیز مهدی دهقان انجام خواهد داد. ساخت موسیقی متن کار را محمدمهدی گورنگی برعهده خواهد داشت.


ازدواج زیبا بروفه با مردی ده سال کوچکتر از خودش

داستان «استخر» درباره «فروغ» زن متمولی است که صاحب چند رستوران بوده و همین طبقه اقتصادی باعث می شود با مردی که ده سال از خودش کوچکتر است ازدواج کند. با ورود خواهرزاده فروغ به داستان، مشکلات تازه ای برای این زن و شوهر جوانش بروز می یابد و در نهایت یک فاجعه رقم می خورد. زیبا بروفه نقش «فروغ» را ایفا می کند و سیاوش خیرابی نقش همسر جوانش را.

amirrezajafary بازدید : 37 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

سروش صحت و حاضرجوابی‌ هایش

 

روزنامه هفت صبح: اولین بار بود که می‌دیدمش. با لیوان چایی و صدای رادیویی‌اش رسید بالا. به گمانم تضاد متعادلی بین پیراهن گل‌منگلی و سیبیل‌های خون چکانش برقرار بود. کاغذ را گذاشتم جلویش که مصاحبه بداهه‌پردازانه‌مان را مکتوب جلو ببریم. اولش کمی تعجب کرد اما من نمی‌خواستم حرف‌های ریچارد برتون را بهش غالب کنم که گفته «بازیگرها باید دهان‌شان بسته بماند»! او بلند بلند می‌نوشت و ما بلند بلند می‌خندیدیم... من مثلا می‌خواستم مصاحبه شونده را عین جلسات تجزیه و تحلیل روانی به جایی ببرم که از کشف بخش نامتوازن زندگی هنری‌اش بترسد، من می‌خواستم به گریه‌اش بیندازم و از قول سوفیا لورن بهش بگویم که «چشم‌هایی که گریه نکرده باشند نمی‌توانند زیبا باشند».

سروش صحت و همسرش در یک کنسرت + تصاویر

( سروش صحت و همسرش )

من حتی می‌خواستم با پستانک تغذیه‌اش کنم و کودک درونش بیاید بیرون و شلتاقی کند اما هنوز داشتم برایش دون می‌پاشیدم که ناغافل، دروغگویی‌ام را بهانه کرد و قرار‌های واجب زندگی‌اش را پیش کشید و پا شد که برود...و دیگر یا نصیب یا قسمت!... مگر می‌شود در یک رودخانه دو بار شنا کرد آخر؟

بازجویی فانتزی از سروش صحت

*خوش اومدين. راحت‌ايد؟

-خيلي ممنون ... خيلي.

* از صبح تا حالا چي كار كردين تو اين ديوونه خونه؟‌

- من امروز ديوانه خانه نبودم‌... و روز خيلي خيلي خوبي داشتم. الان هم خيلي سرحالم و فكر مي‌كنم حتي اگر امروز ديوانه‌خانه هم مي‌رفتم بد نبود.

* واي! باورم نميشه يكي تو اين مملكت اين قدر خوب خوب خوب باشه. نوبرشو آوردن؟

- نوبرشو آوردم؟ نه نياوردم‌... خيلي‌ها حالشون خوبه و البته خيلي‌ها حالشون بده.

*اگه همين الان اينجا آتش بگيره و قرار باشه از بين شيريني دانماركي روي ميز، خانم همتي و من و يك بچه گربه و يك گوني پر از اسكناس فقط يكي‌اش را از اين آتش نجات بدهيد كدامشو انتخاب مي‌كنين؟

- بي‌شك و بلافاصله و قطعا شما را.

* مگه من چي‌چي‌م از بچه گربه، خوشگل‌تره؟ خانم همتي رو فروختين؟

- بي‌شك و قطعا نفروخته‌ام و كافي است اينجا را آتش بزنيد تا ببينيد كه چگونه شما در بغل من از شعله‌هاي آتش در امان خواهيد بود و ‌شيريني‌ها و خانم همتي و بچه گربه جزغاله خواهند شد.


* من بغل شما؟ اولا مصاحبه رو اروتيك نكنيد! قيچي مي‌زنند مصاحبه تيكه تيكه ميشه. بعد هم با يك گوني پول، صدتا امثال منو مي‌تونين بخريد. واقعا حيف بچه گربه نيست؟ ‌همه آدم‌هايي كه تا حالا به اين سوال روانشناسي من جواب دادند بچه گربه را انتخاب كردند.

- اولا كه شما وقتي خودتان را كنار شيريني و بچه گربه ... قرار مي‌دهيد داريد مصاحبه را اروتيك مي‌كنيد و من خواهش مي‌كنم اين كار را نكنيد، ثانيا آيا به ميزان چشم و دل سيري من عنايتي داشتيد كه اصلا گوني اسكناس را ناديده گرفتم؟ چون كه گفته‌اند مال دنيا چرك كف دست است و در اين جهان دوستي است كه مي‌ماند. بعله سر و جان بر فداي دوست در آتش مانده...

* پس من شدم ابراهيم در گلستان؟! راستي ميشه مصاحبه را پر از اين شعارهاي خفن نكنيم؟ مردم دوست دارند يك كمي خودتون باشين.

- قربان شما كاري كه خودتان مي‌كنيد را به من نسبت مي‌دهيد خودتان را ابراهيم در گلستان مي‌ناميد و من را مصاحبه شعاري كن؟!... خواهش مي‌كنم مصاحبه را شعاري نكنيد و بگذاريد خودمان باشيم.

* نه، اينكه گفتيد پول چرك كف دست است!

-  اي آدم پول دوست!

* راستي از صبح تا حالا چي كار كرديد؟ بي‌حرف پيش.

-  امروز صبح راه رفتم و به بقيه نگاه كردم و با چند نفري حرف زدم و رانندگي كردم و با موبايل حرف زدم و چاي خوردم و از اين جوركارها.

* به بقيه نيگا كردي؟ نگفتند چشماتو درويش كن؟!

- خير.

* بيا بحث رو عوض كنيم الان اگر سهراب گل بدن و گردآفريد از اين در بيايند تو، چي كار مي‌كنيد؟

- به هر دو تا سلام مي‌كنم و نيم‌خيز هم مي‌شوم.

* فقط نيم‌خيز؟ شوخي نيست‌ها. سهراب گل‌بدن است!

- حالا كه اصرار داريد تمام‌قد بلند مي‌شوم.

بازجویی فانتزی از سروش صحت

* خسته نشيد يهو؟

آقا چرا بلند بلند مي‌نويسي؟! يك كمي سكوت كن لطفا!

- چرا؟ راستي سهراب گل‌بدن همان سهراب خودمان است؟

* سهراب، شمايل پسركشي در اسطوره ما مردمان ناكام است.

  -پس همان سهراب خودمان است.

 معلومه خيلي جيك تو پيك هستيد با هم. نگفته بهت چقدر دلش پيش گردآفريد گير كرده بود؟ نگفت بهت برام برو خواستگاري؟

همه ما ايراني‌ها چه شاهنامه خوانده باشيم و چه نخوانده باشيم با رستم و سهراب جيك تو پيك هستيم. نخير سهراب به من چيزي نگفته.

 اگه مي‌گفت مي‌رفتي خواستگاري؟ يا خودت رو هوا مي‌زدي گردآفريد رو؟!

قطعا و حتما نمي‌رفتم خواستگاري و فكر مي‌كنم گردآفريد را هم رو يا توي هوا نمي‌زدم.

آخه دليل مي‌خواد خواستگاري نرفتن. دلت مي‌سوخت واسه سهراب؟ يا دوست داشتي مطهر و زن‌گريز مي‌موند توي اساطير؟

نمي‌رفتم خواستگاري چون احتمالا دوستان بعد مي‌خواستن از هم جدا بشن و آن موقع جفتشون از من طلبكار مي‌شدن كه تقصير تو بود كه اون روز اومدي خواستگاري...

 راست مي‌گويند مقدس‌ترين عشق و دلدادگي، عشق به غذاست؟ 

علاقه به غذا يكي از مهم‌ترين علائق است و خب علاقه به خواب را هم نبايد فراموش كنيم.

  ديدم كه اول نوشتي عشق و بعدش خط زدي نوشتي «علاقه» به غذا! آيا اين واژه دستمالي شده و نخ نماي «عشق»، هنوز براي شما جنبه قدسي و آسماني دارد كه هنوز حواس‌تان به كاربردش هست؟

 بله و به نظرم عشق به غذا عشق نيست. راستي چرا بعضي چيزها براي شما «قدغن» است؟ آيا واژه و فعل نخ‌نما شده «قدغن» هنوز براي شما جنبه قدسي دارد؟

 آقا بي‌خيال! چرا اول مصاحبه خيلي حرارت داشتيد و رفته رفته خواب‌تان مي‌آيد؟ چكار كنم شورانگيز بشويد؟

 دوباره درباره آتش و شيريني و گربه و خودتان و ساير دوستان حرف بزنيد.

  راستي صحبت عشق شد يادم رفت بپرسم اين فيلم آخر شما «عاشق ايستاده مي‌ميرد» يعني چي؟ من عشاق بسياري را ديدم كه نشسته مردند و يا خوابيده مردند.

 ...من كاملا با شما موافقم چه بنشيني، چه بخوابي، چه بايستي چه معلق‌بزني متاسفانه يا خوشبختانه آخرالامر مي‌ميري و قضيه مردن ربط زيادي به حالت قرار گرفتن بدن ندارد‌... اگر مي‌شد ايستاد و نمرد فكر كنم خيلي‌هاي‌مان كمتر مي‌نشستيم.

  اين تيكه خيلي خوب بود. راستي چطور ميشه يك فوق ليسانس آلودگي شيميايي دريا، ميشه بازيگر يا كارگردان يا نويسنده؟ دنياي سرد شيمي چه ربطي به جنون موجود در سينما داره؟‌

آقاي افشار باورتون نميشه كه تازگي‌ها فكر مي‌كنم همه امور اين دنيا يه جورهايي مثل رفتار اتم‌ها و مولكول‌ها مي‌مونن... يه جورهايي همه‌مون همون كارهايي را مي‌كنيم كه الكترون، پروتون و نوترون‌ها مي‌كنن. منظورم از همه‌مون همه مونه يعني حتي كرات ديگه‌... يعني حتي كرات ديگه.

  اين نظريه خيلي متافيزيكي‌يه ... آدمو جبرگرا و قضا و قدري مي‌كنه.

 نخير. اصلا هم اينطور نيست.

 يعني هيچ خرافاتي در زندگي سروش صحت نيست، هيچ تسليمي توش نيست؟

تسليم كه حتما هست... در كف شير نر خونخواره‌اي ... غير تسليم و رضا كوچاره‌اي؟ ولي خرافه اگر هم هست زياد نيست و احتمالا ناخودآگاه است راستي احتمالا در شعر بالا كلمه «نر» اشتباه است، از خوانندگان عزيز خواهش مي‌كنم خودشان مصرع درست شعر را پيدا كنند، هرچند كه در مضمون خيلي فرق ندارد.

  ممكنه واژه اصلي‌ش، خر باشه و نه «نر»؟!

 نخير، به هيچ وجه.

 ولي «شير خر» (خونخواره) ما زياد داشتيم‌ها.

 شير فروش زياد داشتيم ولي «شير خر»، من تا حالا نشنيده بودم.

  استعاره‌اي از قهرمانان شجاع‌دل تاريخ ماست كه در جهل مركب‌شان غرقه بودند!

 منظورتان از قهرمان شجاع‌دل تاريخ ما كه در جهل مركب غرقه بودند چه كساني است؟ و اين استعاره را چه كسي ساخته است؟ ... آهان فهميدم منظورتان را. من اصلا با اين استعاره موافق نيستم، براي من قهرمان در هر شكل و شمايلي قهرمان است.

 بدا به حال ملتي كه قهرمان داشته باشد. برو تو خط ضدقهرمان!

 واقعا نمي‌دانم خوبه ملت قهرمان داشته باشه يا خوب نيست. ولي مي‌دانم كه قهرمان، قهرمان است و من كماكان قهرمانان را دوست دارم و تا جايي كه بشود دلم نمي‌خواهد قهرمانان فرو بريزند.

  حتي قهرمانان لمپن؟

 مثلا كي؟

 توپ رو نندازيد تو زمين من. خودتون خوب مي‌دونين قهرمانان لمپن كي‌اند. ما كه قهرمان فرهيخته، زياد نداشتيم.

 اِ ... يعني چي؟ اولا كه ما قهرمان فرهيخته داشتيم. ثانيا من واقعا نمي‌دونم قهرمان لمپن يعني چي؟ و خيلي دلم مي‌خواد بدونم.

  قهرمان را اگر برگرفته از «كهرمان» زبان پارسي دري در نظر بگيريم تا چيزي در حد شهربان و نگه‌بان شهر، خودش را بالا مي‌كشد. اين قهرمانان عصر مدرنيته را خودت مي‌بيني كه. چه توي سينما، چه توي ورزش.

 آقا من فهميدم كه شما، نمي‌خواهي جواب بدهي ... و بيخودي داري سختش مي‌كني كه من فكر كنم جواب داري ... نمي‌خواهي جواب بدهي، نده، ... كهرمان و شهربان و اينا چيه ديگه؟

 اگه بخواهيم توي مباحث زبان‌شناسي و مردم‌شناسي فرو بريم حوصله خواننده‌ها تموم ميشه. حالا بيا جيب‌هاتو بريز رو ميز. ببينيم چي‌ها داري؟

اي داد و بيداد ... آيا دوباره اين يك استعاره جديد است؟ و من بايد مفهوم «بيا جيب‌هاتو بريز روي ميز» را كشف كنم؟

  نه، جدي گفتم. توي اين مصاحبه‌هاي «كاملا جدي – كاملا طنز» يك بخش‌اش هم همين لحظه است. البته مي‌توني نريزي ولي مي‌خوام بگم وقتي مامورها به ما مي‌گويند جيباتو بريز بيرون، با ماها «همذات‌پنداري» كني. 

 با اجازه‌تون و با وجود اينكه غير از پول و كليد و موبايل و كارت بانكي، هيچ چيز ديگه‌اي تو جيبم نيست ولي حتي اگه بكشيدم هم جيبامو نمي‌ريزم بيرون چون به نظرم آدم هيچ‌وقت نبايد جيباشو بريزه بيرون مگر اينكه خودش بخواهد.

  آخه مگه شما چه فرقي داري با ما كه مامورا جيب‌هامونو مي‌ريزن بيرون؟ براي چي داريد مقاومت مي‌كنيد؟ مگر نه اينكه هنرمند بايد مردمي باشه؟! اولين باره كسي جيباشو بسته جلوي من!

 من تا آخرين نفس ايستادگي مي‌كنم و ايستاده مي‌ميرم ولي جيب‌هايم را بيرون نمي‌ريزم.

 زنگ مي‌زنم مامور مياد.

 پس همين الان مي‌ريزم بيرون!

  بفرما بريز.

 لطفا اول شما زنگ بزنيد بعد من در خدمتم.

  بد مي‌بيني‌ها! مامور بياد ناجور ميشه‌ها. بيا تو صلح و صفا و سلامتي بريزيم بيرون! بابا مگه چي ميشه آخه؟

من بيرون‌بريز نيستم.

  حالا كجا زنگ بزنم؟ 125 خوبه؟

 125 اورژانسه كه.

  خب 119.

عاليه ... واقعا ساعت چنده؟ اين مصاحبه خيلي طولاني شد ... لطف كنيد اگر فهميدين ساعت چنده به من هم بگيد.

 چرا مصاحبه رو به انحراف مي‌كشيد داش؟ جيب‌هاتونو بريزيد بيرون ديگه. قول مي‌دم چشامو ببندم.

چشم‌هاتونو ببندين ... واز نكنيدها ... بيا ريختم بيرون ... دوباره ريختم تو ... حالا باز كنيد چشاتونو.

 چقدر اسكناس بود توش دقيقا؟

شما به من كلك زديد... لاي چشم‌هاتون باز بوده و من ديگه حاضر نيستم با آدم دروغگويي مثل شما مصاحبه كنم و اين مصاحبه به واسطه دروغگويي مصاحبه‌كننده همين جا تمام شد و رفت پي كارش.

  نه، خواهش مي‌كنم. رحم كن. سوال‌هاي خوب‌مون مانده هنوز. لاي چشمامو ديگه گل مي‌گيرم من! تازه مي‌خواستم درباره سبيل‌هاتون هم بپرسم كه ازش چرا خون نمي‌چيكه؟ مي‌خوام بدونم شبيه سبيلاي حسين رمضون يخي‌يه يا مرتضي تكيه يا اصغر ننه ليلا؟

 ببخشيد... خداحافظ.

بازجویی فانتزی از سروش صحت

 چرا درباره سبيل‌هاتون نمي‌گيد. تازه مي‌خوام درباره سينما هم بپرسم. قول مي‌دم چشم بسته سوال كنم! اگه از چشام ناراحتين.

خيلي دوست دارم بگم ولي فكر نمي‌كردم اين مصاحبه اينقدر طول بكشد و الان قرار دارم و بعدش هم اون بيچاره‌اي كه به اشتباه، اين مصاحبه را مي‌خونه چه گناهي كرده... بياييد و اجازه بدهيد همين جا با زبان خوش از خدمت‌تان مرخص بشوم .

«وگر بمانيم باز بر دوزيم
جامه‌اي كز فراق چاك شده
گر برفتيم عذر ما بپذير
اي بسا آرزو كه خاك شده»

  باشه. هر جور راحت‌ايد ولي ديگر شما را كه نمي‌شود بازم به اين راحتي‌ها گير انداخت يا نصيب يا قسمت! جهنم و ضرر! آخرين سوالمو جواب بدهيد كه واقعا چه مشابهت‌هايي ميشه بين سروش صحت و كيم كارداشيان پيدا كرد؟

عرض به حضورتون كه هر وقت شما و شيريني و بچه گربه و كيف پول باشه من مي‌آم و درباره كيم كارداشيان هم بايد يك مصاحبه كتبي با اوباما انجام بدهين نه با من ...

  مرسي كه اومدين. اميدوارم خوش گذشته باشه بهتون. سوال‌هاي سينمايي‌ام موند و كپك زد. سوال‌هايي درباره اينكه زندگي با يك همسر نويسنده چه سختي‌ها و مشقت‌هايي يا چه (...) آرامش‌هايي داره.

چرا كلمه «لذت» را نوشتيد و خط زديد؟ آيا به نظرتان در اين جهان، ديگه چيزي به نام «لذت» وجود ندارد؟ يا با «لذت» و «لذت بردن» مشكل داريد؟ به من كه خيلي خوش گذشت ... ميشه يه بار ديگه هم با من مصاحبه كنيد؟

 به شرطي كه يك مصاحبه شيزوفرنيايي پر از جنون و فاش‌گويي و رهايي داشته باشيم. راستي چرا «جنون»، نخ نما شده؟!

 پس بگو نمي‌شه!...

 اون كه مال سوسنه!... راستي خوش‌باشي خوبي بود حاضر جوابي‌هات.

 

amirrezajafary بازدید : 53 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

ماجرای تبعید بازیگر معروف بخاطر اجرای نمایش

 

مرتضی احمدی ۱۳۰۳ در جنوب تهران از خانواده‌ای به دنیا آمد. پدرش سَقط‌فروش بود. احمدی برای تـحصیل ابتدا به مکتب و سپس به دبستان منوچهری در میدان گمرک رفت و بعد از آن به دبیرستان شرف و دبیرستان روشن رفت.

در شانزده‌سالگی ورزش باستانی و فوتبال را شروع کرد و به هـمراه تیم فوتبال دبیرستانش در مسابقات آموزشگاه‌های تهران رتبه‌هایی به دست آورد. بعدها در تیم فوتبال راه‌آهن تهران و پس از آن در باشگاه راه‌آهن بازیکن و مربی (تا سال ۱۳۲۵) شد.پس از چند تلاش آماتوری در تئاتر در ۱۳۲۱ با کمک عده‌ای از دوستانش «تـماشاخانه ماه» را روبه‌روی باغ فردوس دایر کرد، ولی پس از چند هفته مـجبور به ترک آنـجا شد.

در اوایل پاییز ۱۳۲۲ در تئاتر فرهنگ برای اولین بار پیش پرده‌خوانی کرد و در نتیجه آن بازیگر تئاتر هم شد. مدتی بعد پدرش از فعالیت او در تئاتر مطلع شد و او را از خانه بیرون کرد .مرتضی احـمدی پس از مدتی هم‌زمان با هنرپیشگی در راه‌آهن تهران به‌عنوان تعمیرکار استخدام شد.


مرتضی احمدی و همسر مرحومش

( احـمدی در ۹ مرداد ۱۳۳۴ با یکی از هـمکارانش در راه‌آهن به نام زهرا جوانشیر ازدواج کرد که در۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۰ بر اثر سرطان درگذشت. احـمدی از این ازدواج یک فرزند دختر به نام آزیتا (متولد ۱۳۳۷) و یک فرزند پسر به نام مازیار (متولد ۱۳۴۰) دارد.)

احـمـدی برای اولین بار به سبک بیات تهران در پیش پرده‌ها آواز خواند او در در فروردین ۱۳۴۹ به دعوت علی حاتمی ترانهٔ عنوان‌بندی فیلم حسن کچل را، ضربی‌خوانی کرد. مرتضی احـمدی بیش از چهارصد ترانهٔ ضربی و صد و پنجاه ترانهٔ فکاهی خوانده است او این روزها به واسطه حضور در شکرستان بار دیگر نامش سر زبانها افتاده است.

گفتگوی برنا با این هنرمند پیشکسوت را در زیر بخوانید:

چرا به هنر علاقمند شدم

مرحوم مادرم از صدای خوبی برخوردار بود و به همین خاطر همواره صدای لالایی او برای من آرامش بخش بود و باعث شد که من به خوانندگی علاقمند شوم. بعدها که وارد عرصه تئاتر شدم به دلیل فعالیت‌های سیاسی عذرم را خواستند همین موضوع باعث شد که وارد فضای پیش پرده خوانی شوم .ترانه‌های فکاهی آن زمان خوانندگان خاص خود را داشت. وقتی پیشنهاد خواند پیش پرده را دادم برای بسیاری از مسئولان وقت آن دوران این کار مسخره آمد .

اما من آنقدر اصرار کردم تا سرانجام توانستم این افراد را متقادعد کنم سرانجام آن ها به این نتیجه رسیدند که مرا جلوی جمعیت بفرستند تا بلکه آبرویم برود و خودم منصرف شوم و پیکار دیگری بروم. هیچوقت یادم نمی رود در اولین اجرایم نزدیک به هزار نفر حضور داشتند . واقعا ترسیده بودم. وقتی روی سن رفتم و بند اول و دوم را خواندم و دیدم تحویلم گرفتند چون کار من پرده‌خوانی سنتی جنوب شهر بود و مردم متعلق به آن منطقه شروع کردند به کف زدن و کار ما آنجا گرفت.همین باعث شد از من دعوت شود برای تئاتر دیگری روی صحنه بروم و پیش‌پرده بخوانم. خلاصه این موضوع باعث شد که کار ما به نوعی رونق بگیرد.

تبعید به خاطر پیش پرده خوانی

همواره سعی می‌کردم در انتخاب پیش پرده‌ها با دقت وارد عمل شوم تا به گونه‌ای ترانه را انتخاب کنم که نگاه نقادانه‌ای به جامعه پیرامونش داشته باشد به همین خاطر برخی از ترانه هایم بار سیاسی داشت . هیچ‌گاه یادم نمی‌رود به اجرای پیش‌پرده «قدس‌شاهین» در پائیز 1323، شش‌ماه به كرمان تبعید شدم كه این موضوع در آن مقطع برای من بسیار گران تمام شد. البته به خاطر اجرای پیش‌پرده‌های سیاسی، یكی،‌دوبار طوری مرا زدند كه می‌ترسیدم به خانه بروم و مادرم مرا ببیند.

لب جوی فیلم می‌دیدم

شاید برایتان جالب باشد که بدانیداولین‌بار سینما را نزدیك میدان شاپور، زمان رضاه‌شاه دیدم. دیوار یك طرف خیابان را سفید كرده بودند و از طرف دیگر، فیلم را با آپارات روی دیوار می‌انداختند. ما هم می‌نشستیم لب جوی و فیلم می‌دیدیم. البته فیلم كه نه، یك تصویرهای كه حركت می‌كرد . دیدن این تصاویر از همان ابتدا من را به خود جذب می‌کرد.
هیج جا برای من ایران نمی‌شود

هر کس خصوصیات خاص خودش را دارد خصلت من هم این است که شیفته کشورم هستم و حتی یک لحظه نمی‌توانم دوری از کشورم را تحمل کنم به همین خاطر هر وقت برای سفر به خارج از کشور می‌روم دلم برای ایران تنگ می‌شود و برای بازگشت لحظه شماری می‌کنم. دلم برای تهران با آن هوای غبار آلوده اش تنگ می‌شود این شهر برای من همه چیز است.

تهران،هیولایی که نمی‌شناسم

من اصالتا تهرانی هستم. یعنی هفت نسلم را هم که ریشه یابی کنید به تهران باز می‌گردد؛ شاید به همین خاطر هم است که همواره شیفته این شهر هستم و خاطرات آن را مانند گنجینه‌ای گرانب‌ها در دلم حفظ کردم هر چند که این روزها تهران به هیولایی بدل شده است که دیگر حتی من هم نمی‌شناسم اما خب همه این مسائل مانع از عشق من به این شهر نمی شود همین عشق هم در نهایت باعث شد که کتابی با موضوع پرداخت به شهر تهران را بنویسم.

آرایشگاه زیبا بهترین خاطره من است

در طول این سال‌ها با وجود اینکه در آثار مختلفی حضور داشتم اما هنوز بهترین خاطره من به سریال «آرایشگاه زیبا» باز می‌گردد. مرضیه برومند کارگردان این سریال خصوصیات اخلاقی کم نظیری ذداشت و همین روحیه او باعث شد که ما بتوانیم کار خوبی را ارائه دهیم.

جمع آوری ترانه ها فلکولر

من شیفته ترانه های قدیمی هستم به همین خاطر تا به حال کتاب و البومی را در مورد ترانه های قدیم روانه بازار کردم این ترانه‌های فولكلور است و تاریخ آن‌ها مشخص نیست. من سال‌هاست به دنبال جمع آوری این ترانه‌ها بودم، به شهرستان های مختلف سفر كردم، حتی برخی هنرمندانی كه این ترانه ها را می‌خواندند و دیگر پیر شده بودند ، پیدا كردم. این ترانه ها به حدود 80 تا می‌رسد. و در نوع خودش بسیار کم نظیر است. نام این کتاب كهنه‌های همیشه نوبود که خوشبختانه با استقبال مخاطبان مواجه شد.

روباه مکار کاراکتر مورد علاقه من

در کنار بازیگر و پیش پرده خوانی دستی هم در عرصه دوبله داشتم و در انیمیشن های مختلفی حضور داشتم اما از این میان کاراکتر روباه مکار را بیشتر از هم دوست داشتم و آن را با هیچ چیزی عوض نمی‌کنم. البته من همه كارها را دوست داشتم. هر چند که به دوبله انیمیشن ، پسر دریا، علی بابا و چهل دزد بغداد هم بسیار علاقمندم.

دوبله را نباید دست کم گرفت

برخلاف تصوری که وجود دارد دوبله كار بسیار سختی است و كار هر كس نیست. در دوبله باید به شخصیت فیلم نگاه كنند، و طراحی صدا باید بر اساس شخصیت‌های که در فیلم وجود دارد باشد. الان متاسفانه خیلی از فیلم‌ها دیگر آن حال و هوا را ندارد و در كارتون وضع بدتر است. الان به كارتون توجهی نمی شود و این بزرگ ترین اشتباه است. كارتون نسل فردا را تربیت می‌كند. و با دقت روی نحوه دوبله و انتخاب کارتون‌ها می‌توان سلیقه کودکان را به درستی تربیت کرد.

نباید برای مردم از غم و غصه گفت

برای من جای تاسف دارد که ما به جای تولید کارهای مناسب و مخاطب پسند که رویحه مردم را شاد کند مدام به سراغ غم و غصه می‌رویم در حالی که من همیشه از این موضوع فراری بودم شما اگر کارهای من را مورد آنالیز قرار دهید متوجه خواهید شد هیچ کدام از آنها دور از شادی نیست . ما زمانی می توانیم به سمت جلو و توسعه و پیشرفت حركت كنیم كه مردم سرحال باشند. مردم گرفتاری های خودشان را دارند، بنابراین با ساخت برنامه های شاد باید روحیه آنها را بالا ببریم. ما در این زمینه رسالتی داریم، اما برخی نمی گذارند اگر با ما باشد ما می گوییم این قصه ها چیست كه از آن سریال درست می شود. اگر می خواهند مردم به شبكه های بیگانه گرایش نداشته باشند، باید برنامه های شاد و جذاب ساخته شود.

بیش از 70 سال است که در عرصه هنر هستم

بیش از هفتاد است که در عرصه هنر فعالیت می کنم و عمرم را در این هنر گذراندم به همین خاطر همواره سعی می کنم کارنامه هنری ام را پاک و سالم نگه دارم چرا که آن را مانند ناموسم می بینم متاسفانه طی چند سال اخیر اگر مجموعه شکرستان را فاکتور بگیریم پیشنهاد مناسبی برای کارکردن نداشتیم و نتوانستیم آن طور که باید در این عرصه فعالیت مناسبی را داشته باشیم جای تاسف دارد که تلویزیون و سینما ما را فراموش کردند.

شکرستان یک اثر ماندگار

وقتی برای اولین بار برای گویندگی در انیمیشن شکرستان دعوت شدم با خودم گفتم اگر همه عناصر در این کار به درستی انجام شود می تواند در جذب مخاطب موفق عمل کند هر چند که ندایی در دورنم می گفت ممکن است این اثر به دلیل عدم پرداخت مناسب نتواند در جذب مخاطب موفق عمل کند.یکی از حسنهای این سریال ان است که از بافت خوبی برخوردار بود و به دلیل شخصیت پردازی مناسب قابلیت جذب مخاطب را داشت. خوشبختانه ما این کار را به دور از شعارزدگی پیش بردیم و در نهایت توانستیم در این زمینه موفق عمل کنیم.

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب سایت درچه سطحی مشاهده نمودید؟
    سایت های کاربردی

    leader.jpg
    drrohani.jpg
    majlis.png
    ghgh.png
    http://www.8pic.ir/images/82086723376344085293.png
    images54.jpeg
    5445.jpeg
    http://www.8pic.ir/images/32420978701375817097.jpeg
    آمار سایت
  • کل مطالب : 426
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 67
  • آی پی دیروز : 46
  • بازدید امروز : 74
  • باردید دیروز : 59
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 74
  • بازدید ماه : 356
  • بازدید سال : 4,481
  • بازدید کلی : 61,717